آوای دروغین
آوای دروغین
part9.
یکم بعد پسرا رفتن کمپانی تا موزیک ویدئو جدیدشونو ظبط کنن
منم نشستم راحت کیداراما نگاه کردم
گفته بودن که ناهار نمیان منم بخاطر کمبود حوصله برای غذا درست کردن رامیون خوردم
بعد رفتم اتاقم و کپه ی مرگمو گذاشتم
....
توی خواب ناز بودم که در به شدت باز شد وحشت زده چشمامو باز کردم که با قیافهی یونگی روبرو شدم
یونگی: تو که دست منو از پشت بستی تو خوابیدن
_چی میخوای
یونگی:گشنمههههه
با کرختی از جام بلند شدم و سرم و تکون دادم که رفت بیرون
با دیدن ساعت چشمام گرد شد شت ۸ ساعته خوابیدم پس پسرا دیر اومدن خونه شایدم زود اومدن منو بیدار نکردن
اینبار با احتیاط به آینه نگاه کردم و بعد از مطمئن شدن از لباسم اومدم بیرون
هر کدوم یه گوشه ولو بودن معلوم بود خیلی خستن
سریع یه غذای ساده درست کردم دادم خوردن.
دو هفته بعد...
ای خدا آخر من دق میکنم از دست اینا همش یه روز رفتم خونه ببین اینجا رو به چه روزی انداختن
کمی جابهجا شدم که درد خفیفی رو تو کمرم حس کردم
آییی خدا اونقد واسه تمیز کردن اینجا خم و راست شدم که کمرم گرفت
با صدای زنگ در بلند شدم و درو باز کردم همشون پوکرفیس وارد شدن
اِ اینا که شیش نفرن پس جین کو
_پس جین کجاست؟ببینم اینجا چرا اینقد بهم ریخته و کثیفه کمرم درد گرفت تا اینجا رو تمیز کردم یکم ملاح...
یهو جونگکوک پرید وسط حرفم و گفت: بسه دیگه خستم کردی. فک کردی کی هستی یه خدمتکار بیشتر نیستی ما بهت پول و جاخواب میدیم پس حق غر زدن نداری حالا هم گمشو اونور
بعد کنارم زد و به اتاقش رفت با این حرفاش اشک تو چشمام جمع شد سعی کردم خودمو نگه دارم که گریه نکنم ولی واقعا از حرفاش ناراحت شدم من هر چه قدرم که فقیر باشم و اون ثروتمند نباید منو تحقیر کنه
اعضا با نگرانی نگاهم میکردن برگشتم برم اتاقم اوناهم افتادن دنبالم
جی هوپ:خوبی؟
برای اینکه نگرانشون نکنم برگشتم و لبخند فیک مسخره ای نگاهشون کردم
_من خوبم اون راستشو گفت و بهم حدمو نشون داد فکر کنم دیگه داشتم از حدم میگذشتم
نامجون:هی اینطوری نگو اون فقط با جین بحث کرد و عصبانی بود به خاطر همین این حرفا رو زد
_ولش کنین من ناراحت نشدم الانم میخوام برم اتاقم یکم استراحت کنم با اجازه
همین که پامو گذاشتم تو اتاقم اشکام سرازیر شد
هه منو باش که فک میکردم اینا اصلا با من بد رفتار نمیکنن
ناراحت بودمو داشتم در حقشون بی عدالتی میکردم
جلوی آینه وایسادم و به خودم نگاه کردم یعنی بدبختیم اینقدر معلومه
اشکام دونه دونه میریختن رو گونه هام سر میخوردن تا چونم
اصلا اون کیه که با من اینطوری حرف میزنه پسرهی خر میمون گاو گوساله خاک برسر
(بچمون یکم بی ادب شده به بزرگی خودتون ببخشید)
پسرهی........ اصلا خودش........(به دلیل رکیک بودن فحش ها نمیتونم بنوسیمشون)
کم کم ناراحتیم داشت از بین میرفت و به عصبانیت تبدیل میشد
رفتم رو تختم دراز کشیدم و بالشمو بغل کردم بخاطر اینکه گریه کرده بودم زود خوابم برد
part9.
یکم بعد پسرا رفتن کمپانی تا موزیک ویدئو جدیدشونو ظبط کنن
منم نشستم راحت کیداراما نگاه کردم
گفته بودن که ناهار نمیان منم بخاطر کمبود حوصله برای غذا درست کردن رامیون خوردم
بعد رفتم اتاقم و کپه ی مرگمو گذاشتم
....
توی خواب ناز بودم که در به شدت باز شد وحشت زده چشمامو باز کردم که با قیافهی یونگی روبرو شدم
یونگی: تو که دست منو از پشت بستی تو خوابیدن
_چی میخوای
یونگی:گشنمههههه
با کرختی از جام بلند شدم و سرم و تکون دادم که رفت بیرون
با دیدن ساعت چشمام گرد شد شت ۸ ساعته خوابیدم پس پسرا دیر اومدن خونه شایدم زود اومدن منو بیدار نکردن
اینبار با احتیاط به آینه نگاه کردم و بعد از مطمئن شدن از لباسم اومدم بیرون
هر کدوم یه گوشه ولو بودن معلوم بود خیلی خستن
سریع یه غذای ساده درست کردم دادم خوردن.
دو هفته بعد...
ای خدا آخر من دق میکنم از دست اینا همش یه روز رفتم خونه ببین اینجا رو به چه روزی انداختن
کمی جابهجا شدم که درد خفیفی رو تو کمرم حس کردم
آییی خدا اونقد واسه تمیز کردن اینجا خم و راست شدم که کمرم گرفت
با صدای زنگ در بلند شدم و درو باز کردم همشون پوکرفیس وارد شدن
اِ اینا که شیش نفرن پس جین کو
_پس جین کجاست؟ببینم اینجا چرا اینقد بهم ریخته و کثیفه کمرم درد گرفت تا اینجا رو تمیز کردم یکم ملاح...
یهو جونگکوک پرید وسط حرفم و گفت: بسه دیگه خستم کردی. فک کردی کی هستی یه خدمتکار بیشتر نیستی ما بهت پول و جاخواب میدیم پس حق غر زدن نداری حالا هم گمشو اونور
بعد کنارم زد و به اتاقش رفت با این حرفاش اشک تو چشمام جمع شد سعی کردم خودمو نگه دارم که گریه نکنم ولی واقعا از حرفاش ناراحت شدم من هر چه قدرم که فقیر باشم و اون ثروتمند نباید منو تحقیر کنه
اعضا با نگرانی نگاهم میکردن برگشتم برم اتاقم اوناهم افتادن دنبالم
جی هوپ:خوبی؟
برای اینکه نگرانشون نکنم برگشتم و لبخند فیک مسخره ای نگاهشون کردم
_من خوبم اون راستشو گفت و بهم حدمو نشون داد فکر کنم دیگه داشتم از حدم میگذشتم
نامجون:هی اینطوری نگو اون فقط با جین بحث کرد و عصبانی بود به خاطر همین این حرفا رو زد
_ولش کنین من ناراحت نشدم الانم میخوام برم اتاقم یکم استراحت کنم با اجازه
همین که پامو گذاشتم تو اتاقم اشکام سرازیر شد
هه منو باش که فک میکردم اینا اصلا با من بد رفتار نمیکنن
ناراحت بودمو داشتم در حقشون بی عدالتی میکردم
جلوی آینه وایسادم و به خودم نگاه کردم یعنی بدبختیم اینقدر معلومه
اشکام دونه دونه میریختن رو گونه هام سر میخوردن تا چونم
اصلا اون کیه که با من اینطوری حرف میزنه پسرهی خر میمون گاو گوساله خاک برسر
(بچمون یکم بی ادب شده به بزرگی خودتون ببخشید)
پسرهی........ اصلا خودش........(به دلیل رکیک بودن فحش ها نمیتونم بنوسیمشون)
کم کم ناراحتیم داشت از بین میرفت و به عصبانیت تبدیل میشد
رفتم رو تختم دراز کشیدم و بالشمو بغل کردم بخاطر اینکه گریه کرده بودم زود خوابم برد
۴.۸k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.