تو درون من
تو درون من
پارت پنجم
هرطور بود اون شب گذشت تااا فردا صبح....
کوک دوباره حرکت کرد به سمت اون قبرستون
یوهی و یونا هم رفتن مدرسه
جی یون هم تو خونه موند
*پیش جونگ کوک
هعیی ات
میان قبرستان تن به تن میگردم به دنبال اغوشی که جسد نباشد
شاید....اغوشی از تو
کوک:سلام اتی قشنگم
شاید میخوای بپرسی که چرا ناراحتم نه؟
آخه همیشه سرحال میومدم پیشت
راستشو بخوای من همیشه غمگینم....ولی امروز انرژی پنهان کردنشو ندارم
دیشب.....با یوهی دعوام شد
بچه ها خیلی دلتنگتن.....
یادته چه خاطره های خوبی باهم داشتیم؟
روزهای تولد....روز عروسی.....روز نامزدی....وقتی بار اول همو تو بچگی دیدیم.....تمان بازی های بچگیمون.....یادت میاد؟
خانم خانما بگو ببینم اون بالا خوش میگذره؟
جات راحته؟
اذیت نمیشی که؟
کسی اذیتتم نکنه یه وقت؟!
راستی مامانتو دیدی؟
هعیییی
خانم معلم چرا عشقمو ازم گرفتی؟
چرا زود بردیش پیش خودت؟
من اینجا چیکار کنم بدون ات؟
هوم؟
ات تو بگو..!
من اینجا بدون وجود تویی که زندگیم و همه چیزم بودی چیکار کنم؟
بچه ها؟
اونا دیگه بزرگ شدن.....
یادته اون روز اومدی به خوابم؟اگه به خاطر تو نبود هیچ وقت ازدواج نمیکردم
*فلش بک به خواب کوک
ات به محض دیدن کوک چشماشو باز کرد و رفت پرید بغلش
کوک هاج و واج مونده بود
وقتی مطمئن شد ات واگعیه و کیک نیست محکم بغلش کرد
کوک:صب کن....مگه تو...؟
ات:آره من مردم....ولی اومد تو خوابت
کوک:وا...واقعا؟
ات:ناراحتی برگردم؟!؟
کوک:عههه اذیتم نکن ات مگه منومیزارم تو دوباره ولم کنی....
ات:اها راستی فقط اومدم یه جیزی بهت بگم....
کوک:پس بگووو....به خاطر من نیومدی
ات:یااا اگه به خاطر تو نبود نیومدم (کیوت)
کوک:خب؟
ات:تو....باید ازدواج کنی
کوک:حرفشم نزن...
ات:یااا کوک به خاطر من
به خاطر بچه ها اصلا....
کوک:نمیخوام
ات:(چهره کیوت)
کوک:آخه.....
ات:اخه نداریم
چند دقیقه بعد
کوک:امیدوارم این خواب تموم نشه و تا ابد همینطور تو بغلم بمونی
ات:متاسفم ولی باید برم.....دوست دارم کوک خب؟بیشتر از هرچیزی عاشقتم و مراقبتونم
کوک:نه صب کن ات نه__
ات بشکن زد و....
*پایان فلش بک
کوک:دوباره بیا به خوابم دیگه...
راستی ات اون روز رو یادته؟
رفته بودیم بالای یه تپه....کل سئول مشخص بود
بیا بریم اونجا خب؟
پارت پنجم
هرطور بود اون شب گذشت تااا فردا صبح....
کوک دوباره حرکت کرد به سمت اون قبرستون
یوهی و یونا هم رفتن مدرسه
جی یون هم تو خونه موند
*پیش جونگ کوک
هعیی ات
میان قبرستان تن به تن میگردم به دنبال اغوشی که جسد نباشد
شاید....اغوشی از تو
کوک:سلام اتی قشنگم
شاید میخوای بپرسی که چرا ناراحتم نه؟
آخه همیشه سرحال میومدم پیشت
راستشو بخوای من همیشه غمگینم....ولی امروز انرژی پنهان کردنشو ندارم
دیشب.....با یوهی دعوام شد
بچه ها خیلی دلتنگتن.....
یادته چه خاطره های خوبی باهم داشتیم؟
روزهای تولد....روز عروسی.....روز نامزدی....وقتی بار اول همو تو بچگی دیدیم.....تمان بازی های بچگیمون.....یادت میاد؟
خانم خانما بگو ببینم اون بالا خوش میگذره؟
جات راحته؟
اذیت نمیشی که؟
کسی اذیتتم نکنه یه وقت؟!
راستی مامانتو دیدی؟
هعیییی
خانم معلم چرا عشقمو ازم گرفتی؟
چرا زود بردیش پیش خودت؟
من اینجا چیکار کنم بدون ات؟
هوم؟
ات تو بگو..!
من اینجا بدون وجود تویی که زندگیم و همه چیزم بودی چیکار کنم؟
بچه ها؟
اونا دیگه بزرگ شدن.....
یادته اون روز اومدی به خوابم؟اگه به خاطر تو نبود هیچ وقت ازدواج نمیکردم
*فلش بک به خواب کوک
ات به محض دیدن کوک چشماشو باز کرد و رفت پرید بغلش
کوک هاج و واج مونده بود
وقتی مطمئن شد ات واگعیه و کیک نیست محکم بغلش کرد
کوک:صب کن....مگه تو...؟
ات:آره من مردم....ولی اومد تو خوابت
کوک:وا...واقعا؟
ات:ناراحتی برگردم؟!؟
کوک:عههه اذیتم نکن ات مگه منومیزارم تو دوباره ولم کنی....
ات:اها راستی فقط اومدم یه جیزی بهت بگم....
کوک:پس بگووو....به خاطر من نیومدی
ات:یااا اگه به خاطر تو نبود نیومدم (کیوت)
کوک:خب؟
ات:تو....باید ازدواج کنی
کوک:حرفشم نزن...
ات:یااا کوک به خاطر من
به خاطر بچه ها اصلا....
کوک:نمیخوام
ات:(چهره کیوت)
کوک:آخه.....
ات:اخه نداریم
چند دقیقه بعد
کوک:امیدوارم این خواب تموم نشه و تا ابد همینطور تو بغلم بمونی
ات:متاسفم ولی باید برم.....دوست دارم کوک خب؟بیشتر از هرچیزی عاشقتم و مراقبتونم
کوک:نه صب کن ات نه__
ات بشکن زد و....
*پایان فلش بک
کوک:دوباره بیا به خوابم دیگه...
راستی ات اون روز رو یادته؟
رفته بودیم بالای یه تپه....کل سئول مشخص بود
بیا بریم اونجا خب؟
۵.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.