پارت۱۷
پارت۱۷
# جدال عشق
آسا: وارد اتاقم شدم این اتاق نفرین شده
وقتی مید یدمش حالم بد م یشد
با ورود ایکا چشمامو بستم و قطره ی اشکی روی گونه ام ریخت
دستشو روی شونه ام گذاشت
_ آسا من....من واقعا....واقعا متاسفم
هیچی نگفتم و حتی چشمامو باز نکردم
و رفت روی تخت نشست نمیدیدم ولی صداشو میشن یدم
چشمامو باز کردم
چنگی به موهاش زد
_ من من اون شب حال خوشی نداشتم و مست بودم
سری تکون داد
_ و و....و تقصیر خودت هم بود من بهت گفتم به لوکا نزدی ک نشو
مگه بهت نگفتم
تو شوک فرو رفتم
چی....الان داشت میگفت تقصیر منه
رفتم اون طرف تخت پشت به ایکا نشستم خندیدم
یواش و آروم
ولی کم کم صدام بلند شد
قهقهه میزدم
االن من مقصر شدم مسخره است
+ االن داری گناه تو می ندازی گردن من !؟
و سکوت کردم بغض گلو مو گرفته بود
_ نه....نه من فقط...متاسفم
با شرم سرش رو زیر انداخته بود
_ من جبرانش میکنم
تخت رو دور زد و اومد جلو پام نشست روی زانو هاش تو چشمام
نگاه کرد اما من چشمامو ازش دزد یدم
_ من درسته شاید آدم بدی باشم اما منم قلب دارم من مسئولیت کارمو
میپذیرم
دستمامو گرفت دستاش خیلی گرم بود انگار چند ساعت جلوی بخاری
نگهشون داشته بود با انگشت شصتش پشت دستمو نوازش میکرد ا ین
کارش بهم آرامش میداد و منو توی خلصه ای فرو میبرد
_ من میشم شوهرت همون شوهر رویایی که تصورشو م یکردی
_ میشم چیزی که تو میخوای
سرمو پایین آوردم و به چشماش نگاه انداختم با سردی جواب دادم
+ نیازی بهش ندارم
توی شوک فرو رفت انگار که انتظار همچین حرفیو نداشت
+ تو توی چشمای من یه متجاوز گری تمام اون شب نحس
هقی زدم
+ تمامش توی تک تک سلول های مغزم ثبت شده
با بغض لب زدم
+ حتی اگه تغ ییر کنی و به فرشته تبد یل بش ی
نفس عمیقی کش ید
+ حتی اگه ......کل دنیا تو رو فرشته بب ینن
+ واسه من
+ بازم همون متجاوز گری
دستمو از توی دستاش بیرون کش یدم
ایکا سرشو پایین انداخت م یتونستم شرمندگی و توی تموم حرکاتش بب ینم
ولی انگار بازم ام ید به بخشش داشت
_ پس...پس من چیکار کنم هر کاری بگی انجام میدم
کمی فکر کردم
+ باهام بیا تا بریم خانواده مو ببی نم
سرشو با تعجب آورد باال و پرس ید:
_ چی؟
+ دلم واسشون تنگ شده به پدرت گفتم اما اون گفت فقط با تو اجازه
دارم برم
+ میشه بریم و چند روز اونجا بمون یم
سکوت کرده بود و هیچی نمیگفت
+ فقط همینو ازت میخوام
_ باشه بریم
وسیله هاتو جمع کن فردا میریم ، من میرم به پدر و مادرم خبر بدم
_ امیدوارم منو ببخش ی
بلند شد به طرف در اتاق رفت ولی قبل این که خارج بشه گفتم:
+ متاسفم ولی هر کاری انجام بدی بازم نمی تونم ببخشمت
# جدال عشق
آسا: وارد اتاقم شدم این اتاق نفرین شده
وقتی مید یدمش حالم بد م یشد
با ورود ایکا چشمامو بستم و قطره ی اشکی روی گونه ام ریخت
دستشو روی شونه ام گذاشت
_ آسا من....من واقعا....واقعا متاسفم
هیچی نگفتم و حتی چشمامو باز نکردم
و رفت روی تخت نشست نمیدیدم ولی صداشو میشن یدم
چشمامو باز کردم
چنگی به موهاش زد
_ من من اون شب حال خوشی نداشتم و مست بودم
سری تکون داد
_ و و....و تقصیر خودت هم بود من بهت گفتم به لوکا نزدی ک نشو
مگه بهت نگفتم
تو شوک فرو رفتم
چی....الان داشت میگفت تقصیر منه
رفتم اون طرف تخت پشت به ایکا نشستم خندیدم
یواش و آروم
ولی کم کم صدام بلند شد
قهقهه میزدم
االن من مقصر شدم مسخره است
+ االن داری گناه تو می ندازی گردن من !؟
و سکوت کردم بغض گلو مو گرفته بود
_ نه....نه من فقط...متاسفم
با شرم سرش رو زیر انداخته بود
_ من جبرانش میکنم
تخت رو دور زد و اومد جلو پام نشست روی زانو هاش تو چشمام
نگاه کرد اما من چشمامو ازش دزد یدم
_ من درسته شاید آدم بدی باشم اما منم قلب دارم من مسئولیت کارمو
میپذیرم
دستمامو گرفت دستاش خیلی گرم بود انگار چند ساعت جلوی بخاری
نگهشون داشته بود با انگشت شصتش پشت دستمو نوازش میکرد ا ین
کارش بهم آرامش میداد و منو توی خلصه ای فرو میبرد
_ من میشم شوهرت همون شوهر رویایی که تصورشو م یکردی
_ میشم چیزی که تو میخوای
سرمو پایین آوردم و به چشماش نگاه انداختم با سردی جواب دادم
+ نیازی بهش ندارم
توی شوک فرو رفت انگار که انتظار همچین حرفیو نداشت
+ تو توی چشمای من یه متجاوز گری تمام اون شب نحس
هقی زدم
+ تمامش توی تک تک سلول های مغزم ثبت شده
با بغض لب زدم
+ حتی اگه تغ ییر کنی و به فرشته تبد یل بش ی
نفس عمیقی کش ید
+ حتی اگه ......کل دنیا تو رو فرشته بب ینن
+ واسه من
+ بازم همون متجاوز گری
دستمو از توی دستاش بیرون کش یدم
ایکا سرشو پایین انداخت م یتونستم شرمندگی و توی تموم حرکاتش بب ینم
ولی انگار بازم ام ید به بخشش داشت
_ پس...پس من چیکار کنم هر کاری بگی انجام میدم
کمی فکر کردم
+ باهام بیا تا بریم خانواده مو ببی نم
سرشو با تعجب آورد باال و پرس ید:
_ چی؟
+ دلم واسشون تنگ شده به پدرت گفتم اما اون گفت فقط با تو اجازه
دارم برم
+ میشه بریم و چند روز اونجا بمون یم
سکوت کرده بود و هیچی نمیگفت
+ فقط همینو ازت میخوام
_ باشه بریم
وسیله هاتو جمع کن فردا میریم ، من میرم به پدر و مادرم خبر بدم
_ امیدوارم منو ببخش ی
بلند شد به طرف در اتاق رفت ولی قبل این که خارج بشه گفتم:
+ متاسفم ولی هر کاری انجام بدی بازم نمی تونم ببخشمت
۳.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.