Swwet sin
Swwet sin
Season2
Part²
_او..اون بر..ب..برادرمه!
_چی؟ تو داداش تهیونگی؟
مرد سرشو آروم تکون داد و برای همیشه با دنیا خدافظی کرد و چشماش رو بست. باید چیکار میکرد؟
نمیتونست باور کنه که باعث مرگ یه نفر شده و مهمتر از این، اون فرد برادر تهیونگ بوده.
بلند شد و در ماشین رو باز کرد و از داخل ماشبن گوشیش رو برداشت و با جیمین تماس گرفت. بعد چندین بوق صدای جیمین تو گوشش پیچید.
_ ج..جیمین شی.
_ چیزی شده؟
جونگکوک نفس لرزونی کشید.
_ من..من یه آدمو کشتم.
جیمین از جاش بلند شد طوری که صدای افتادن صندلی به گوش جونگکوک رسید.
_ چی؟ چی میگی کوکیا؟
_ تو راه زدم به یه مرد و بعدش فهمیدم داداش تهیونگه. جیمینا جیکار کنم؟
جیمین تو شوک بود و چنگی به موهاش زد.
_ باشه..باشه آروم باش. اون نزدیکیا ماشینی هس که بدونی مال اونه؟ یا جیباشو چک کن ببین سوییچ داره یا نه.
جونگکوک به اطراف نگاه کرد و کمی دور تر ماشینی دید و احتمالا مال برادر تهیونگ بود.
توی جیباش گشت و سویچی رو پیدا کرد. به طرف ماشین گرفت و قفل درهارو زد و بعد دیدن چراغ هاش چشمک زن ماشین مطمعن شد که مطعلق به برادر تهیونگه.
_ آ..آره یه ماشین هس.
_ خوبه.. ببر و سوارش کن تو ماشین و برو به نزدیکترین دره و آدرسو برام بفرست.
_چ..چرا؟
جیمین آهی کشید و جواب داد.
_ چون نباید اینارو تهیونگ بفهمه. زودباش برو.
جیمین تماس رو قطع کرد و جونگکوک نیز ته سان(برادر تهیونگ) رو سوار ماشین کرد و خونی که روی زمین بود رو پاک کرد و به سمت دره رفت و در راه ادرس رو برای جیمین فرستاد.
بعد یک ربع به محل مورد نظر رسید و منتظر جیمین موند.
از ماشین پیاده شد و کنار دره ایستاد. باد خنک پوستشو نوازش میکرد ولی جونگکوک به خاطر استرسش و هوای سرد شروع کرده بود به لرزیدن که صدای تایر های ماشین جیمین توجهشو جلب کرد و به سمت صدا برگشت.
_ اومدی.
جیمین پیاده شد و به سمت جونگکوک رفت و جونگکوک با گریه بغلش کرد.
_ هیونگ کمکم کن.
پشت سر جیمین پسری هم پیاده شد که برای جونگکوک نا آشنا بود.
_ ما کمکت میکنیم جونگکوکا. نگران نباش.
جیمین با سرش به پسر علامت داد و پسر دستکش هاش رو دستش کرد و در ماشین ته سان رو باز کرد. اول جای ته سان رو عوض کرد و پشت ماشین نشوند و ماشین رو تمیز کرد تا هیچ اثر انگشتی از جونگکوک روش باقی نمونه.
بعد بهش الکل تزریق کرد تا مست جلوه بده و چند شیشه سوجو خالی و پر داخل ماشینش گذاشت و ترمز دستیشو پایین داد و درو بست.
هر ۳ نفر به رفتن ماشین خیره شدن که از لبه دره به پایین پرت شد.
جونگکوک پاش لیز خورد و روی خاک افتاد ولی جونگکوک اونو به زودی گرفت تا به سمت دره نره و همین باعث شده بود لباس هاش خاکی بشه.
شرایط
لایک: ۲۰
کام:۱۵
Season2
Part²
_او..اون بر..ب..برادرمه!
_چی؟ تو داداش تهیونگی؟
مرد سرشو آروم تکون داد و برای همیشه با دنیا خدافظی کرد و چشماش رو بست. باید چیکار میکرد؟
نمیتونست باور کنه که باعث مرگ یه نفر شده و مهمتر از این، اون فرد برادر تهیونگ بوده.
بلند شد و در ماشین رو باز کرد و از داخل ماشبن گوشیش رو برداشت و با جیمین تماس گرفت. بعد چندین بوق صدای جیمین تو گوشش پیچید.
_ ج..جیمین شی.
_ چیزی شده؟
جونگکوک نفس لرزونی کشید.
_ من..من یه آدمو کشتم.
جیمین از جاش بلند شد طوری که صدای افتادن صندلی به گوش جونگکوک رسید.
_ چی؟ چی میگی کوکیا؟
_ تو راه زدم به یه مرد و بعدش فهمیدم داداش تهیونگه. جیمینا جیکار کنم؟
جیمین تو شوک بود و چنگی به موهاش زد.
_ باشه..باشه آروم باش. اون نزدیکیا ماشینی هس که بدونی مال اونه؟ یا جیباشو چک کن ببین سوییچ داره یا نه.
جونگکوک به اطراف نگاه کرد و کمی دور تر ماشینی دید و احتمالا مال برادر تهیونگ بود.
توی جیباش گشت و سویچی رو پیدا کرد. به طرف ماشین گرفت و قفل درهارو زد و بعد دیدن چراغ هاش چشمک زن ماشین مطمعن شد که مطعلق به برادر تهیونگه.
_ آ..آره یه ماشین هس.
_ خوبه.. ببر و سوارش کن تو ماشین و برو به نزدیکترین دره و آدرسو برام بفرست.
_چ..چرا؟
جیمین آهی کشید و جواب داد.
_ چون نباید اینارو تهیونگ بفهمه. زودباش برو.
جیمین تماس رو قطع کرد و جونگکوک نیز ته سان(برادر تهیونگ) رو سوار ماشین کرد و خونی که روی زمین بود رو پاک کرد و به سمت دره رفت و در راه ادرس رو برای جیمین فرستاد.
بعد یک ربع به محل مورد نظر رسید و منتظر جیمین موند.
از ماشین پیاده شد و کنار دره ایستاد. باد خنک پوستشو نوازش میکرد ولی جونگکوک به خاطر استرسش و هوای سرد شروع کرده بود به لرزیدن که صدای تایر های ماشین جیمین توجهشو جلب کرد و به سمت صدا برگشت.
_ اومدی.
جیمین پیاده شد و به سمت جونگکوک رفت و جونگکوک با گریه بغلش کرد.
_ هیونگ کمکم کن.
پشت سر جیمین پسری هم پیاده شد که برای جونگکوک نا آشنا بود.
_ ما کمکت میکنیم جونگکوکا. نگران نباش.
جیمین با سرش به پسر علامت داد و پسر دستکش هاش رو دستش کرد و در ماشین ته سان رو باز کرد. اول جای ته سان رو عوض کرد و پشت ماشین نشوند و ماشین رو تمیز کرد تا هیچ اثر انگشتی از جونگکوک روش باقی نمونه.
بعد بهش الکل تزریق کرد تا مست جلوه بده و چند شیشه سوجو خالی و پر داخل ماشینش گذاشت و ترمز دستیشو پایین داد و درو بست.
هر ۳ نفر به رفتن ماشین خیره شدن که از لبه دره به پایین پرت شد.
جونگکوک پاش لیز خورد و روی خاک افتاد ولی جونگکوک اونو به زودی گرفت تا به سمت دره نره و همین باعث شده بود لباس هاش خاکی بشه.
شرایط
لایک: ۲۰
کام:۱۵
۲۵۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.