ماه یخی پارت ۱۸
ماه یخی پارت ۱۸
از دید میکو
رفتم اونجا و وقتی دیدمش دویدم سمتش و دست تکون دادم
میکو : سلاممممم چویااا ببخشید دیر شدد
چویا : سلام مشکلی نیست خب ، دوستت کی میاد ؟
میکو : ا......م....ما فعلا یکم راه بریم تا بیاد .....
یکم حس میکردم انگار یکی دنبالمونه درحالی که راه میرفتیم دور و ورمو نگاه میکردم تا ببینم کیه
وقتی نگاه میکردم یه مردی رو دیدم که صورتش رو با ماست و کلاه پوشونده بود ...... مشکوک بود یه گوشه از پارک ایستادم تا بالاخره به چویا بگم
چویا : چرا ایستادی ؟ نمیاد ؟
میکو : ا.......م.....میخواستم بگم که .......
قبل اینکه بگم به دور و ورم نگاه کردم ولی طوری نبود که چویا بفهمه
چویا : بگی چی ؟
فهمیدم اون مرد داره یه چاقو درمیاره ، هدفش کیه ؟ چویا ؟ من ؟ لعنتی نمیدونم
داره میاد باید یه کاری کنم ..... نمیشه .... چویا ....
توجه به هیچی نکردم و پریدم جلوی چویا و چشمامو بستم ....... اول یه حس دردی توی شکمم کردم ولی بعدش انگار دیگه حس نکردم ..... یکم از کنار دهنم خون اومد و صدای چویا رو شنیدم که اسممو صدا زد و سرم گیج رفت نمیتونستم وایسم و تلو تلو خوردم عقب و یک نفس سنگینی بیرون دادم و حس کردم یکی از پشت نگاهم داشت و فهمیدم چویا عه و نگاه کردم برای چند لحظه چشمام سیاهی رفت و جلومو ندیدم و سرم روی شونه چویا رفت و شکمم خونرزیش بند نمیومد میتونستم حس کنم که چویا خیلی اعصبانیه و حالتش جدی بود اون مرد رو با جاذبه نگه داشتم یکم سرمو بلند کردم و یک چشمامو باز کردم و با عنصر زمین نیزه هوایی رو از زیر پاش ساختم که باعث مرگش شد و دیگه چیزی ندیدم ( بچه ها اونا نیزه نیست ولی نمیدونم اسمش چیه شبیه قندیل های یخی تیز تو قرار ها ولی از روی زمین با قدرتش درست کرد تو انیمه شبدر و فرفره های انفجاری هم بود حالا عکس مشابهش هم اگه پیدا کردم میذارم شما تصورشکنیک که با زمین درست شده و به جای سقف قرار رو زمینه )
از دید چویا
تا دیدم میکو چاقو خورده انگار خوشکم زد و نتونستم تکون بودم ولی بعد دیدم شکمش خونریزیش بند نمیاد و دستشو روی زخم فشار داده و به عقب تلو تلو میخوره به خودم اومدم و از پشت نگهش داشتم و در همون هین اون مرد رو با جاذبه نگه داشتم تا خواستم بکشمش زمین به شکل تیغه های تیر درومد و جسم اون مرد رو کاملا سوراخ سوراخ کرد و چند قطره خون رو صورتم پاشید زمزمه ای ضعیف تو گوشم گفت « تویی » و به میکو نگاه کردم که خونریزی داشت و بیهوش شده بود
از دید میکو
رفتم اونجا و وقتی دیدمش دویدم سمتش و دست تکون دادم
میکو : سلاممممم چویااا ببخشید دیر شدد
چویا : سلام مشکلی نیست خب ، دوستت کی میاد ؟
میکو : ا......م....ما فعلا یکم راه بریم تا بیاد .....
یکم حس میکردم انگار یکی دنبالمونه درحالی که راه میرفتیم دور و ورمو نگاه میکردم تا ببینم کیه
وقتی نگاه میکردم یه مردی رو دیدم که صورتش رو با ماست و کلاه پوشونده بود ...... مشکوک بود یه گوشه از پارک ایستادم تا بالاخره به چویا بگم
چویا : چرا ایستادی ؟ نمیاد ؟
میکو : ا.......م.....میخواستم بگم که .......
قبل اینکه بگم به دور و ورم نگاه کردم ولی طوری نبود که چویا بفهمه
چویا : بگی چی ؟
فهمیدم اون مرد داره یه چاقو درمیاره ، هدفش کیه ؟ چویا ؟ من ؟ لعنتی نمیدونم
داره میاد باید یه کاری کنم ..... نمیشه .... چویا ....
توجه به هیچی نکردم و پریدم جلوی چویا و چشمامو بستم ....... اول یه حس دردی توی شکمم کردم ولی بعدش انگار دیگه حس نکردم ..... یکم از کنار دهنم خون اومد و صدای چویا رو شنیدم که اسممو صدا زد و سرم گیج رفت نمیتونستم وایسم و تلو تلو خوردم عقب و یک نفس سنگینی بیرون دادم و حس کردم یکی از پشت نگاهم داشت و فهمیدم چویا عه و نگاه کردم برای چند لحظه چشمام سیاهی رفت و جلومو ندیدم و سرم روی شونه چویا رفت و شکمم خونرزیش بند نمیومد میتونستم حس کنم که چویا خیلی اعصبانیه و حالتش جدی بود اون مرد رو با جاذبه نگه داشتم یکم سرمو بلند کردم و یک چشمامو باز کردم و با عنصر زمین نیزه هوایی رو از زیر پاش ساختم که باعث مرگش شد و دیگه چیزی ندیدم ( بچه ها اونا نیزه نیست ولی نمیدونم اسمش چیه شبیه قندیل های یخی تیز تو قرار ها ولی از روی زمین با قدرتش درست کرد تو انیمه شبدر و فرفره های انفجاری هم بود حالا عکس مشابهش هم اگه پیدا کردم میذارم شما تصورشکنیک که با زمین درست شده و به جای سقف قرار رو زمینه )
از دید چویا
تا دیدم میکو چاقو خورده انگار خوشکم زد و نتونستم تکون بودم ولی بعد دیدم شکمش خونریزیش بند نمیاد و دستشو روی زخم فشار داده و به عقب تلو تلو میخوره به خودم اومدم و از پشت نگهش داشتم و در همون هین اون مرد رو با جاذبه نگه داشتم تا خواستم بکشمش زمین به شکل تیغه های تیر درومد و جسم اون مرد رو کاملا سوراخ سوراخ کرد و چند قطره خون رو صورتم پاشید زمزمه ای ضعیف تو گوشم گفت « تویی » و به میکو نگاه کردم که خونریزی داشت و بیهوش شده بود
۲.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.