part: 5
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
الیا: خوب گوش بدید.....شما رو اینجا اوردن ....تا برای یبار تو زندگیتو به درد چییزی بخورید...ما اخر این ماه یه مهمونی داریم...نه مهمونیه رقصیدن و خوش گذروندن.....مهمونیی برای به فروش گذاشتن شماها
یکی از دخترا بلند زد زیر گریه
الیا: تا پایان این ماه بهتون رسیدگس میشه و اگه نا فرمانی کنید بجایه اینکه زیر خر پولا جون بدید که حالا یه چییزیم به پاتون میریزن مجبورید برای تنبیه زیر بادیگاردای این عمارت پاره شید...و اینو بهتون بگم اصلا خوب پیش نمیره...و دومین جییز که باعث میشه شما ها به زیر خواب شدن بادیگاردا دچار نشید دختر بودنتونه هر کی دختر نباشه مجبور مهمونیه شیرین مارو ترک بکنه
یکی از بین دخترا بلند شد و گفت:
_ برو بابا نن عمرا به همچین کاری تن نمیدم..مگه مسخره بازیهه هزار تا ارزو دارم
الیا متقابل لبخند تمسخر امیزی زد
الیه: دختراا...خوب نگاه کنید سر زبون درازا چی میاد
یکی از بادیگاردا وارد اتاق شدو دختره رو بلند کرد ، و به سمت الیا برد
الیا: امید وارم ادب شی
و بادیگارده دختره رو خارج کرد
الیه: احمق نباشیددد......فقط دلم میخواد روز مهمونی یکی مسخره بازی درارهههههه.....تا تبدیل به عروسکشش کنمممم...تا مهمونییی سه هفته مونده ....تو این سه هفته دو هفتشوووو کار میکنید و هفته اخر یکم به خودتون برسید رو هیکلتون کار کنید...شب میاد هرzه بود و دختر بودنتونو چک میکنن
و خارج شد
زنه قاطی داشتت یه دفعه ارووم یه دفعه صگ
همه دخترا شروع کردن به گریه
ولی من چرا عین اونا گریم نمیگرفت؟؟.
یکی به سمتم امد
فک کنم دختره هم سنم بود
دختره: سلام اسمت چیه(چشمای گریه)
انا: انالی..تو چی؟
دختره: من هلنم
انالی: خوشوقتم ...
هلن: من دختر نیستم
انا: یع...یعنی ....
زد زیر گریه
هلن: من توسط پسر خالم بهم تجaوز شده ...با اون کارش هم رید به زندگیم و الانم که ....
بلند گریه میکرد
سرشو رو پاهام گذاشتم و دااشت از مشکلاتش برام میگفت کم کم صداش کم شدو خوابید
الهی دختره بیچارهه
حتما شب بفهممن بد شه براش
▪'پرش زمانی به شب▪
▪ویو انالی▪
الیا: خوب گوش بدید.....شما رو اینجا اوردن ....تا برای یبار تو زندگیتو به درد چییزی بخورید...ما اخر این ماه یه مهمونی داریم...نه مهمونیه رقصیدن و خوش گذروندن.....مهمونیی برای به فروش گذاشتن شماها
یکی از دخترا بلند زد زیر گریه
الیا: تا پایان این ماه بهتون رسیدگس میشه و اگه نا فرمانی کنید بجایه اینکه زیر خر پولا جون بدید که حالا یه چییزیم به پاتون میریزن مجبورید برای تنبیه زیر بادیگاردای این عمارت پاره شید...و اینو بهتون بگم اصلا خوب پیش نمیره...و دومین جییز که باعث میشه شما ها به زیر خواب شدن بادیگاردا دچار نشید دختر بودنتونه هر کی دختر نباشه مجبور مهمونیه شیرین مارو ترک بکنه
یکی از بین دخترا بلند شد و گفت:
_ برو بابا نن عمرا به همچین کاری تن نمیدم..مگه مسخره بازیهه هزار تا ارزو دارم
الیا متقابل لبخند تمسخر امیزی زد
الیه: دختراا...خوب نگاه کنید سر زبون درازا چی میاد
یکی از بادیگاردا وارد اتاق شدو دختره رو بلند کرد ، و به سمت الیا برد
الیا: امید وارم ادب شی
و بادیگارده دختره رو خارج کرد
الیه: احمق نباشیددد......فقط دلم میخواد روز مهمونی یکی مسخره بازی درارهههههه.....تا تبدیل به عروسکشش کنمممم...تا مهمونییی سه هفته مونده ....تو این سه هفته دو هفتشوووو کار میکنید و هفته اخر یکم به خودتون برسید رو هیکلتون کار کنید...شب میاد هرzه بود و دختر بودنتونو چک میکنن
و خارج شد
زنه قاطی داشتت یه دفعه ارووم یه دفعه صگ
همه دخترا شروع کردن به گریه
ولی من چرا عین اونا گریم نمیگرفت؟؟.
یکی به سمتم امد
فک کنم دختره هم سنم بود
دختره: سلام اسمت چیه(چشمای گریه)
انا: انالی..تو چی؟
دختره: من هلنم
انالی: خوشوقتم ...
هلن: من دختر نیستم
انا: یع...یعنی ....
زد زیر گریه
هلن: من توسط پسر خالم بهم تجaوز شده ...با اون کارش هم رید به زندگیم و الانم که ....
بلند گریه میکرد
سرشو رو پاهام گذاشتم و دااشت از مشکلاتش برام میگفت کم کم صداش کم شدو خوابید
الهی دختره بیچارهه
حتما شب بفهممن بد شه براش
▪'پرش زمانی به شب▪
۱۴.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.