《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 12
ویو ات :
ات : میتونیم بریم جزیره ججو ( روبه غذاش )
همه سکوت کردن و به من خیره شدن
کوک : چقدر حوصله دارین
فلیکس : فکر خوبیه
تهیونگ : کی حرکت کنیم ؟
مینا : فردا میتونیم حرکت کنیم
لیا : کجا بمونیم ؟ف
ات و کوک همزمان : بسسسسسه
همه بهمون خیره شدن .
مینا : مشکلتون چیه ؟
فلیکس : خب سر و صدا کردین اینجوری شد دیگه ...
ات : فردا صبح حرکت میکنیم ، وسایل لازم رو برمیداریم و اونجا هتل میگیریم ( آروم و با تاکید )
لیا : برنامه ی خوبیه
مینا : اوکیه ؟
همه باهم : اوکیه
تهیونگ : پس ما پسرا میایم دنبالتون ، من و کوک میایم اینجا و فلیکس با لیا
چند لحظه سکوت شد .
ات : باشه خب غذاتونو بخورین
لیا : این دستپخت کیه ؟ ( با حالت بد )
مینا : ات **ات : مینا ( همزمان )
لیا : خوشمزشت ( لبخند )
مینا : من
ات : چقدر دروغگویی ! ( حرص )
کوک : خوشمزست
مینا : دستپخت ات ( لبخند شیطانی )
یک چشم غره به لیا و مینا و کوک رفتم و بلند شدم رفتم توی آشپزخونه .
لیا : چش شد
فلیکس : عاشق شده
لیا : عاشق جونگ کوک شده ؟( لبخند شیطانی )
کوک : ( پوزخند حرصی )
یهو اومدم بیرون و گفتم : زر نزن باباااااااا
مینا : ات عصبی میشود ( خنده ضایع )
تهیونگ : خب ما دیگه رفع زحمت میکنیم .
لیا : بای گرلز
کوک : فردا میبینیمشون
ات و مینا : خوش اومدین میبینیمتون خدافظ
همه رفتن منو مینا سفره رو جمع کردیم و رفتم توی اتاقم .
هر جوری بود تا شب خودمو سرگرم کردم تا ساعت ۹ و نیم خوابم گرفت . مسواک زدم و رفتم دستشویی و گرفتم خوابیدم .
* ساعت ۶ صبح *
کم کم با نور آفتاب که از پنجره توی اتاقم میتابید چشمام رو باز کردم .
ساعت رو نگاه کردم ، ۶ صبح بود . پاشدم و با بی حوصلگی رفتم توی دستشویی ، کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون . موهام رو بستم و رفتم پایین مینا رو بیدار کردم که باهم صبحونه بخوریم . بعد صبحونه رفتم یک دوش ۲۰ مینی گرفتم ، لباسام رو عوض کردم ، یک میکاپ ساده کردم که زنگ در خورد . رفتم پایین ، وسایلم رو برداشتم و رفتم بیرون . لیا و فلیکس و تهیونگ و جونگ کوک اومده بودن . جونگ کوک با پیراهن سفید یقه بازش خیلی جذاب شده بود . چی میگم اصلا هم خوب نشده . سلام احوال پرسی کردیم و
فلیکس : من و لیا میریم ، تهیونگ و مینا هم برن و ات و جونگ کوک هم باهم برن .
ات : چییی ؟ جرا من باید با اون بی .....
کوک : سوار شو بچه
ات : با کی ای میگی بچه هاااا ؟
بقیه رفتن منم سریع رفتم سوار ماشین جونگ کوک شدم ......
ات : میتونیم بریم جزیره ججو ( روبه غذاش )
همه سکوت کردن و به من خیره شدن
کوک : چقدر حوصله دارین
فلیکس : فکر خوبیه
تهیونگ : کی حرکت کنیم ؟
مینا : فردا میتونیم حرکت کنیم
لیا : کجا بمونیم ؟ف
ات و کوک همزمان : بسسسسسه
همه بهمون خیره شدن .
مینا : مشکلتون چیه ؟
فلیکس : خب سر و صدا کردین اینجوری شد دیگه ...
ات : فردا صبح حرکت میکنیم ، وسایل لازم رو برمیداریم و اونجا هتل میگیریم ( آروم و با تاکید )
لیا : برنامه ی خوبیه
مینا : اوکیه ؟
همه باهم : اوکیه
تهیونگ : پس ما پسرا میایم دنبالتون ، من و کوک میایم اینجا و فلیکس با لیا
چند لحظه سکوت شد .
ات : باشه خب غذاتونو بخورین
لیا : این دستپخت کیه ؟ ( با حالت بد )
مینا : ات **ات : مینا ( همزمان )
لیا : خوشمزشت ( لبخند )
مینا : من
ات : چقدر دروغگویی ! ( حرص )
کوک : خوشمزست
مینا : دستپخت ات ( لبخند شیطانی )
یک چشم غره به لیا و مینا و کوک رفتم و بلند شدم رفتم توی آشپزخونه .
لیا : چش شد
فلیکس : عاشق شده
لیا : عاشق جونگ کوک شده ؟( لبخند شیطانی )
کوک : ( پوزخند حرصی )
یهو اومدم بیرون و گفتم : زر نزن باباااااااا
مینا : ات عصبی میشود ( خنده ضایع )
تهیونگ : خب ما دیگه رفع زحمت میکنیم .
لیا : بای گرلز
کوک : فردا میبینیمشون
ات و مینا : خوش اومدین میبینیمتون خدافظ
همه رفتن منو مینا سفره رو جمع کردیم و رفتم توی اتاقم .
هر جوری بود تا شب خودمو سرگرم کردم تا ساعت ۹ و نیم خوابم گرفت . مسواک زدم و رفتم دستشویی و گرفتم خوابیدم .
* ساعت ۶ صبح *
کم کم با نور آفتاب که از پنجره توی اتاقم میتابید چشمام رو باز کردم .
ساعت رو نگاه کردم ، ۶ صبح بود . پاشدم و با بی حوصلگی رفتم توی دستشویی ، کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون . موهام رو بستم و رفتم پایین مینا رو بیدار کردم که باهم صبحونه بخوریم . بعد صبحونه رفتم یک دوش ۲۰ مینی گرفتم ، لباسام رو عوض کردم ، یک میکاپ ساده کردم که زنگ در خورد . رفتم پایین ، وسایلم رو برداشتم و رفتم بیرون . لیا و فلیکس و تهیونگ و جونگ کوک اومده بودن . جونگ کوک با پیراهن سفید یقه بازش خیلی جذاب شده بود . چی میگم اصلا هم خوب نشده . سلام احوال پرسی کردیم و
فلیکس : من و لیا میریم ، تهیونگ و مینا هم برن و ات و جونگ کوک هم باهم برن .
ات : چییی ؟ جرا من باید با اون بی .....
کوک : سوار شو بچه
ات : با کی ای میگی بچه هاااا ؟
بقیه رفتن منم سریع رفتم سوار ماشین جونگ کوک شدم ......
۱۸.۰k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.