پارت ۷
پارت ۷
#کوک
وای دستاش گرم آرامش بخش بود خیلی حس خوبی بود الانه که قلبم بترکه وایییی
#لیسا
فیلم تموم شد کوک دستاشو از دستم جدا کرد
جنی " ترسناک بود
من " آرههههه
جیمین" بله دیگ شما خیلی ترسیدین
من " بله اگه شما میخواید برید بیرون من میرم خونه
جین" میخواستیم بریم خرید
جیسو " واقعااااا
جنی " آرهههههه
رزی " بیا دیگ لیسا
جنی جیسو رزی " بیا بیا بیا بیا
من " ای خدا باش
سوار ماشین شدیم رسیدیم پاساژ پسرا برای خودشون گرفتن ما هم برای خودمون
(عکس لباس رو میزارم )
بعد از خرید کوک گف بریم شهربازی که قبول کردیم
کوک" جین بیاااا
جین" باش
کوک" ببین من گف تم بریم شهرباز که تو اعتراف کنی
جین " داداش استرس دارم
کوک" منم دارم
جین " تو برای چی
کوک " هیچی بابا
جین " باش میگم
کوک" بریمتا شک نکردن
کوک جین اومدن سوار ماشین شدیم رفتیم شهربازی کلی وسایلو سوار شدم
نوبت به اعتراف جین شد
جین" اممم..... جیسو
جیسو" هاااا
جین " امم......من...عاش....قت...م
جیسو " چیییییییی
جین " من بهت علاقه دارم 💓
جیسو " انتظار نداشتم
جین " تو بهم علاقه داری
جیسو " راشتش .....ن
جین " هاااااا
جیسو " یعنی آرههههه......
جین جیسو رو بقل از لب بوسیدش هم نگاه میکرد
من" ای خدا شوار ماشین شدیم رفتیم شمت خونه ۶نیمبود
من " خوب بچه ها میریم خونه ماااا
جییمن " آره نگاه به رزی کرد
من " خب چی میخورید البته نا که بلد نیستیم غذا درس کنیم باید سفارش بدیم
جیمین" یعنی زن من غذا بلد نی
رزی " نههه.....
جیمین " واییی ی
کوک " لیسا
من " بله
کوک " میگم خونتون کجاس
من " برو بهت میگم
رسیدیم خونه رفتیم تو
جین ته " یا علی خیلی بزرگه
کوک جییمن " اندازه خونه ماااا
خونه منو ته هم اندازه خونه جنی جیسو ههههه
❤❤امیدوارم خوشتون بیادددد
#کوک
وای دستاش گرم آرامش بخش بود خیلی حس خوبی بود الانه که قلبم بترکه وایییی
#لیسا
فیلم تموم شد کوک دستاشو از دستم جدا کرد
جنی " ترسناک بود
من " آرههههه
جیمین" بله دیگ شما خیلی ترسیدین
من " بله اگه شما میخواید برید بیرون من میرم خونه
جین" میخواستیم بریم خرید
جیسو " واقعااااا
جنی " آرهههههه
رزی " بیا دیگ لیسا
جنی جیسو رزی " بیا بیا بیا بیا
من " ای خدا باش
سوار ماشین شدیم رسیدیم پاساژ پسرا برای خودشون گرفتن ما هم برای خودمون
(عکس لباس رو میزارم )
بعد از خرید کوک گف بریم شهربازی که قبول کردیم
کوک" جین بیاااا
جین" باش
کوک" ببین من گف تم بریم شهرباز که تو اعتراف کنی
جین " داداش استرس دارم
کوک" منم دارم
جین " تو برای چی
کوک " هیچی بابا
جین " باش میگم
کوک" بریمتا شک نکردن
کوک جین اومدن سوار ماشین شدیم رفتیم شهربازی کلی وسایلو سوار شدم
نوبت به اعتراف جین شد
جین" اممم..... جیسو
جیسو" هاااا
جین " امم......من...عاش....قت...م
جیسو " چیییییییی
جین " من بهت علاقه دارم 💓
جیسو " انتظار نداشتم
جین " تو بهم علاقه داری
جیسو " راشتش .....ن
جین " هاااااا
جیسو " یعنی آرههههه......
جین جیسو رو بقل از لب بوسیدش هم نگاه میکرد
من" ای خدا شوار ماشین شدیم رفتیم شمت خونه ۶نیمبود
من " خوب بچه ها میریم خونه ماااا
جییمن " آره نگاه به رزی کرد
من " خب چی میخورید البته نا که بلد نیستیم غذا درس کنیم باید سفارش بدیم
جیمین" یعنی زن من غذا بلد نی
رزی " نههه.....
جیمین " واییی ی
کوک " لیسا
من " بله
کوک " میگم خونتون کجاس
من " برو بهت میگم
رسیدیم خونه رفتیم تو
جین ته " یا علی خیلی بزرگه
کوک جییمن " اندازه خونه ماااا
خونه منو ته هم اندازه خونه جنی جیسو ههههه
❤❤امیدوارم خوشتون بیادددد
۵۵.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.