پارت ۳۶
+بیبی ناراحت شدی
_نچ اصن به چپمم نمیگیریم چی میگی(خنده)
+هییی
_چی شد
+با من حرف نزن دیگه
_وا چی میگی جونکوک واسه چی حرف نزنم
+حرفای منو به چپتم نمیگیری اره
_خب اره
+پس اونجا که رسیدیم هر کی میره گیر کار خودش از هم جدا میشیم بعد دوباره میای مث آدم سوار ماشین میشی میریم خونه بعد من حساب تو رو میرسم
_باش
+ای خدااااا منو بکش
_ای وا خدا نکنه عشقم (تعنه زدن)
+باهام حرف نزن
_باشه ولی گفتی کاری به کار هم نداریم دیگه اره
+اره مث دو تا غریبه نه من کاری به کار تو دارم نه تو کاری به کار من اوکی
_اوکی(ذوق)
+الان چرا اینقدر ذوق کردی
_هیچی ببخشید
+بگو غلط کردم
_نمیگم
+گفتم بگو(داد)
_غلط کردم ایشششش
+آفرین خب دیگه زر نزن
_اگگگگگ(اداشو درآورد)
از زبان یونا:
هو هوووو دیگه باهام کاری نداریم اونجا صب کن یه کاری کنم حرصش بگیره برم ازپسرا شماره بگیرم🗿
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم از هم جدا شدیم ازهم جدا شدیم هر دو یهو چشمم به کوک خورد.....اون...اون دست یه دختر دیگه رو گرفته بود و با هم میخندیدن اشک تو چشمام جمع شد ولی سعی کردم عادی باشم ولی نشد چون جونکوک بغلش کرد خیلی عصبی شدم از درون صدای شکسته شدن قلبم رو شنیدم این الان سومین باره که دلم میشکنه اون از اکس عوضیم که بهم خیانت کرد و رفت با یکی دیگه اینم ازکوک ....
رفتم سمتشون یه چک محکم زدم تو صورت دختره یکی هم تو صورت کوک بعد ازاونجا رفتم میخواستم گریه نکنم ولی نمیشد اشکام خود به خود میریخت هر چی میخواستم قایمش کنم نمیشد صدای جونکوکرو از پشتم میشنیدم ولی اهمیت ندادم....
_نچ اصن به چپمم نمیگیریم چی میگی(خنده)
+هییی
_چی شد
+با من حرف نزن دیگه
_وا چی میگی جونکوک واسه چی حرف نزنم
+حرفای منو به چپتم نمیگیری اره
_خب اره
+پس اونجا که رسیدیم هر کی میره گیر کار خودش از هم جدا میشیم بعد دوباره میای مث آدم سوار ماشین میشی میریم خونه بعد من حساب تو رو میرسم
_باش
+ای خدااااا منو بکش
_ای وا خدا نکنه عشقم (تعنه زدن)
+باهام حرف نزن
_باشه ولی گفتی کاری به کار هم نداریم دیگه اره
+اره مث دو تا غریبه نه من کاری به کار تو دارم نه تو کاری به کار من اوکی
_اوکی(ذوق)
+الان چرا اینقدر ذوق کردی
_هیچی ببخشید
+بگو غلط کردم
_نمیگم
+گفتم بگو(داد)
_غلط کردم ایشششش
+آفرین خب دیگه زر نزن
_اگگگگگ(اداشو درآورد)
از زبان یونا:
هو هوووو دیگه باهام کاری نداریم اونجا صب کن یه کاری کنم حرصش بگیره برم ازپسرا شماره بگیرم🗿
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم از هم جدا شدیم ازهم جدا شدیم هر دو یهو چشمم به کوک خورد.....اون...اون دست یه دختر دیگه رو گرفته بود و با هم میخندیدن اشک تو چشمام جمع شد ولی سعی کردم عادی باشم ولی نشد چون جونکوک بغلش کرد خیلی عصبی شدم از درون صدای شکسته شدن قلبم رو شنیدم این الان سومین باره که دلم میشکنه اون از اکس عوضیم که بهم خیانت کرد و رفت با یکی دیگه اینم ازکوک ....
رفتم سمتشون یه چک محکم زدم تو صورت دختره یکی هم تو صورت کوک بعد ازاونجا رفتم میخواستم گریه نکنم ولی نمیشد اشکام خود به خود میریخت هر چی میخواستم قایمش کنم نمیشد صدای جونکوکرو از پشتم میشنیدم ولی اهمیت ندادم....
۶۴.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.