سه پارتی از فیلیکس
ویو یوجین
توی آشپز خونه بودم
داشتم برا منو هم خونم لیا شام درست میکردم برام ی پیام اومد درمورده بابام بود
و گفته بود ک اگه میخای بهت بگم قاتل بابات کیه ساعت 10 ب این.... ادرس بیا
ساعت 9بود زود شام درست کردم رفتم داخل اتاقم لباسامو زود عوض کردم
و اومدم بیرون کفشامو پوشیدم
لیا: هی یوجین کجا میری
یوجین: بعدا بهت میگم خداحافظ
یونا: عاامم فیلیکس تو مطمئنی یوجین بهت خیانت نمیکنه؟
فیلیکس : اون همچنین آدمی نیس
یونا: میخای بهت ثابت کنم که بهت خیانت میکنه؟
فیلیکس: چجوری ولی اون اینکارو نمیکنه چرت پرت نگو
یونا: نیم ساعت دیگ ب این آدرس برو
با ی مردی قرار داره
فیلیکس: اگه دروغ باشه اخراجی
یونا: باشه
فیلیکس چن بار ب یوجین زنگ زد جواب نداد آخرش لیا جواب داد
فیلیکس: چرا زود جواب ندادی
لیا: یوجین گوشیش با خودش نبرده
فیلیکس: مگه کجاس؟
لیا: ازش پرسیدم ولی بهم نگف
فیلیکس: خداحافظ غط کرد
(یونا از یوجین متنفره و از فیلیکس خوشش میاد اون پیام رو برای یوجین فرستاده بود و ب ی مردی گفته بود ک براش گل ببره و بره اونجا )
سوار ماشین شدم
و ب آدرسی که یونا بهم داد رفتم
ی کافه بود کسی نبود
دیدم یونجین با ی مردی نشسته
بهش ی دست گل داد خیلی عصبی شدم
فیلیکس : یونا بهم گف که خیانت میکنی ولی باید از اولش باور میکردم (بلند)
یوجین: چی میگی باید برات توضیح بدم اینجوری ک فک میکنی نیس
فیلیکس: خفه شو دیگه همه چی تمومه
یوجین: اون چیزی که فک میکنی نیس صبر کن برات توضیح بدم
فیلیکس رفت بیرون و سوار ماشین شد
ماشینشو روشن کرد سعی کردم جلوشو بگیرم ولی رف
توی آشپز خونه بودم
داشتم برا منو هم خونم لیا شام درست میکردم برام ی پیام اومد درمورده بابام بود
و گفته بود ک اگه میخای بهت بگم قاتل بابات کیه ساعت 10 ب این.... ادرس بیا
ساعت 9بود زود شام درست کردم رفتم داخل اتاقم لباسامو زود عوض کردم
و اومدم بیرون کفشامو پوشیدم
لیا: هی یوجین کجا میری
یوجین: بعدا بهت میگم خداحافظ
یونا: عاامم فیلیکس تو مطمئنی یوجین بهت خیانت نمیکنه؟
فیلیکس : اون همچنین آدمی نیس
یونا: میخای بهت ثابت کنم که بهت خیانت میکنه؟
فیلیکس: چجوری ولی اون اینکارو نمیکنه چرت پرت نگو
یونا: نیم ساعت دیگ ب این آدرس برو
با ی مردی قرار داره
فیلیکس: اگه دروغ باشه اخراجی
یونا: باشه
فیلیکس چن بار ب یوجین زنگ زد جواب نداد آخرش لیا جواب داد
فیلیکس: چرا زود جواب ندادی
لیا: یوجین گوشیش با خودش نبرده
فیلیکس: مگه کجاس؟
لیا: ازش پرسیدم ولی بهم نگف
فیلیکس: خداحافظ غط کرد
(یونا از یوجین متنفره و از فیلیکس خوشش میاد اون پیام رو برای یوجین فرستاده بود و ب ی مردی گفته بود ک براش گل ببره و بره اونجا )
سوار ماشین شدم
و ب آدرسی که یونا بهم داد رفتم
ی کافه بود کسی نبود
دیدم یونجین با ی مردی نشسته
بهش ی دست گل داد خیلی عصبی شدم
فیلیکس : یونا بهم گف که خیانت میکنی ولی باید از اولش باور میکردم (بلند)
یوجین: چی میگی باید برات توضیح بدم اینجوری ک فک میکنی نیس
فیلیکس: خفه شو دیگه همه چی تمومه
یوجین: اون چیزی که فک میکنی نیس صبر کن برات توضیح بدم
فیلیکس رفت بیرون و سوار ماشین شد
ماشینشو روشن کرد سعی کردم جلوشو بگیرم ولی رف
۶.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.