(نفرت نا تمام)Part.4
ا/ت*ویو
پدرم و پدر بزرگم خیلی از جیمین خوششون اومده.
من داشتم میرفتم دستام رو بشورم.
جیمین هم ومد تا دستاش رو بشوره گفت
جیمین:سلام شما باید نوه ی اون اقا باشید.
ا/ت:(یه دستم رو نگه داشتم سمت روشویی وبهش نگاه کردم)بله من نوه اش هستم کلا بچه و نوه ی خیلی عزیز کل این خانواده هستم
جیمین:(همون لحظه به فکر فرو رفتم که میتونم از این طرف هم بهشون خنجر بزنم که با این دختره ازدواج کنم)معلومه از رفتار ها
ا/ت:(وای خیلی جذابه)مرسی از شما هم معلومه که جذابترین عضو خانوادتون هستید
جیمین:راستش رو بخواید الکی نمیگم ولی اره
ا/ت:هی هی هی😁معلومه اگه نمیگفتید نه واقعا تعجب میکردم
جیمین:خیلی ممنونم
داشتیم حرف میزدیم که ادم غیر حلال زاده از راه رسید(پسر عموم)😐
گفت
پسر عموی ا/ت:شما اینجا چیکار میکنید
جیمین:هیچی داشتم با این خانوم محترم حرف میزدم
ا/ت:بله و همونطوری که میدونی ما هنوز عقد نکردیم
پسرعمو ا/ت:مگه لازمه که عقد کنیم تو دیگه مال منی و جناب عالی از ا/ت دور باش
جیمین:من هیچ وقت چشمبه زنای بقیه نیست
ا/ت:(یخ تو دلم اب شد)یعنی چی تو داری میگی میتونی باهام کاری کنی
پسر عموا/ت:البته که اره
پسر عموی ا/ت:جناب جیمین اصلا اینطور نیست
ا/ت:ساکت شو
جیمین:من میرم چون حوصله ادمایی مثل تو رو ندارم
جیمین رفت بیرون
ا/ت:تو فکر کردی میتونی هر غلتی باهام بکنی
پسر عمو ا/ت:اره
ا/ت:جرعت نداری
همون لحظه
کشون کشون بردم توی دستشویی
و لباساش رو در اورد.
لباسای منم دراورد.
شرتم رو در اورد.
شرت خودش هم در ورد.
جیمین*ویو
وقتی رفتم بیرون به یه بهونه دوباره رفتم داخل توالت دیدم ا/ت داره میگه کمک
رفتم نزدیک تر شنیدم از داخل خود دستشویی میاد
در قفل بود.
پسرعموی ا/ت گفت
پسر عموی ا/ت:پس نمیتونم کاری کنم
ا/ت*ویو
وقتی جیمین اومد اون هنوز نکرده بود تو.
ولی در قفل بود.
جیمین داشت در میشکس.........
پایان
پدرم و پدر بزرگم خیلی از جیمین خوششون اومده.
من داشتم میرفتم دستام رو بشورم.
جیمین هم ومد تا دستاش رو بشوره گفت
جیمین:سلام شما باید نوه ی اون اقا باشید.
ا/ت:(یه دستم رو نگه داشتم سمت روشویی وبهش نگاه کردم)بله من نوه اش هستم کلا بچه و نوه ی خیلی عزیز کل این خانواده هستم
جیمین:(همون لحظه به فکر فرو رفتم که میتونم از این طرف هم بهشون خنجر بزنم که با این دختره ازدواج کنم)معلومه از رفتار ها
ا/ت:(وای خیلی جذابه)مرسی از شما هم معلومه که جذابترین عضو خانوادتون هستید
جیمین:راستش رو بخواید الکی نمیگم ولی اره
ا/ت:هی هی هی😁معلومه اگه نمیگفتید نه واقعا تعجب میکردم
جیمین:خیلی ممنونم
داشتیم حرف میزدیم که ادم غیر حلال زاده از راه رسید(پسر عموم)😐
گفت
پسر عموی ا/ت:شما اینجا چیکار میکنید
جیمین:هیچی داشتم با این خانوم محترم حرف میزدم
ا/ت:بله و همونطوری که میدونی ما هنوز عقد نکردیم
پسرعمو ا/ت:مگه لازمه که عقد کنیم تو دیگه مال منی و جناب عالی از ا/ت دور باش
جیمین:من هیچ وقت چشمبه زنای بقیه نیست
ا/ت:(یخ تو دلم اب شد)یعنی چی تو داری میگی میتونی باهام کاری کنی
پسر عموا/ت:البته که اره
پسر عموی ا/ت:جناب جیمین اصلا اینطور نیست
ا/ت:ساکت شو
جیمین:من میرم چون حوصله ادمایی مثل تو رو ندارم
جیمین رفت بیرون
ا/ت:تو فکر کردی میتونی هر غلتی باهام بکنی
پسر عمو ا/ت:اره
ا/ت:جرعت نداری
همون لحظه
کشون کشون بردم توی دستشویی
و لباساش رو در اورد.
لباسای منم دراورد.
شرتم رو در اورد.
شرت خودش هم در ورد.
جیمین*ویو
وقتی رفتم بیرون به یه بهونه دوباره رفتم داخل توالت دیدم ا/ت داره میگه کمک
رفتم نزدیک تر شنیدم از داخل خود دستشویی میاد
در قفل بود.
پسرعموی ا/ت گفت
پسر عموی ا/ت:پس نمیتونم کاری کنم
ا/ت*ویو
وقتی جیمین اومد اون هنوز نکرده بود تو.
ولی در قفل بود.
جیمین داشت در میشکس.........
پایان
۸.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.