پارت ۴
از زبان نویسنده:
ا.ت یکم صبحانه خورد و بعد رفت تو اتاقش و به جیمین گفت که در رو روش قفل کنه
+جدیدا چقد حرف گوش کن شدی
_این حرف گوش کردن نیست من فقط به تنهایی عادت کردم
جیمین داشت میرفت تا در رو قفل کنه که یدفعه یه چیز یادش اومد
+اوممم راستی بیبی قراره به یه سفر کاری تو خارج از کشور برم دختر خوبی باش و شلوغ نکن تا بیام
_برو اصلا به من چه دوروز از دستت خلاص میشم
+چند بار بهت بگم با ددیت درست حرف بزن حیف اگه عاشقت نبودم چنان کتکت میزدم که بفهمی احترام من واجبه
_الانم میتونی کتکم بزنی برام فرقی نداره
+مگر اینکه بمیرم دست رو عروسکم بلند کنم
جیمین رفت ولی درو قفل نکرد
برش زمانی به وقتی که رفتن خارج از کشور:
تهیونگ و جیمین باهم دوستای صمیمی بودن برا همین هروقت میخاستن قرارداد بیندن باهم میبستن تو ماشین لیموزین نشسته بودن و بالاخره رسیدن به عمارت جیمین و تهیونگ با یه کت و شلوار خفن از لیموزین پیاده شدن یه عینک خفن زده بودن و راه رفتنشون از خودشون جذاب تر بود بادیگارداشون دورتا دورشون بودن
رفتن و قرار داد رو بستن داشتن از عمارت برمیگشتن علامت تهیونگ~)
~بیا بریم یکم مست کنیم نظرت چیه
+مثبت بزن بریم
رفتن و چند تا شیشه الکل سفارش دادن جیمین سیگارش رو روشن کرد و شروع کرد به خوردن مشروب اونقد زیاد خورد که مست شده بود چنتا دختر هم اومده بودن جلوش و لباسای خیلی باز پوشیده بودن جیمین چون اعصابش خورد بود و نمیخاست به بدن هیچ دختری به جز ا.ت نگاه کنه بلند شد و رفت یه جا تنهایی نشست اون همش تو فکر ا.ت بود هرجا که میرفت نمیتونست فکر ا.ت رو از سرش بیرون کنه اون عاشق شده بود اما بلد نبود عاشقی کنه
................
ا.ت یکم صبحانه خورد و بعد رفت تو اتاقش و به جیمین گفت که در رو روش قفل کنه
+جدیدا چقد حرف گوش کن شدی
_این حرف گوش کردن نیست من فقط به تنهایی عادت کردم
جیمین داشت میرفت تا در رو قفل کنه که یدفعه یه چیز یادش اومد
+اوممم راستی بیبی قراره به یه سفر کاری تو خارج از کشور برم دختر خوبی باش و شلوغ نکن تا بیام
_برو اصلا به من چه دوروز از دستت خلاص میشم
+چند بار بهت بگم با ددیت درست حرف بزن حیف اگه عاشقت نبودم چنان کتکت میزدم که بفهمی احترام من واجبه
_الانم میتونی کتکم بزنی برام فرقی نداره
+مگر اینکه بمیرم دست رو عروسکم بلند کنم
جیمین رفت ولی درو قفل نکرد
برش زمانی به وقتی که رفتن خارج از کشور:
تهیونگ و جیمین باهم دوستای صمیمی بودن برا همین هروقت میخاستن قرارداد بیندن باهم میبستن تو ماشین لیموزین نشسته بودن و بالاخره رسیدن به عمارت جیمین و تهیونگ با یه کت و شلوار خفن از لیموزین پیاده شدن یه عینک خفن زده بودن و راه رفتنشون از خودشون جذاب تر بود بادیگارداشون دورتا دورشون بودن
رفتن و قرار داد رو بستن داشتن از عمارت برمیگشتن علامت تهیونگ~)
~بیا بریم یکم مست کنیم نظرت چیه
+مثبت بزن بریم
رفتن و چند تا شیشه الکل سفارش دادن جیمین سیگارش رو روشن کرد و شروع کرد به خوردن مشروب اونقد زیاد خورد که مست شده بود چنتا دختر هم اومده بودن جلوش و لباسای خیلی باز پوشیده بودن جیمین چون اعصابش خورد بود و نمیخاست به بدن هیچ دختری به جز ا.ت نگاه کنه بلند شد و رفت یه جا تنهایی نشست اون همش تو فکر ا.ت بود هرجا که میرفت نمیتونست فکر ا.ت رو از سرش بیرون کنه اون عاشق شده بود اما بلد نبود عاشقی کنه
................
۱۵.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.