فیک نامجون پارت ۵
متوجه حضور سوهو روبه روم شدم که به محض بستن بند کفشم بلند شدم و وایسادم
سوهو : به پیشنهادم فکر کردی
ا.ت : خب.....
سوهو پرید وسط حرفش
سوهو : ببین اگه نمیخوای باهم باشیم درک میکنم اگه منو نمیخوای بیا فقط دوست معمولی باشیم باشه
ا.ت : متوجه ی استرسش شدم و گفتم اروم باش قبول میکنم
سوهو : چی
ا.ت : قبول میکنم
سوهو رفت و ا.ت رو محکم بغل کرد و میخواست ببوستش که
نامجون ویو :
داشتم از در دانشگاه بیرون میرفتم که متوجه ی این شدم که سوهو و ا.ت داشتن باهم حرف میزدن پش پشت دیوار قایم ( نمیدونم قایم رو درست نوشتم یا نه اگه اشتباه بود تو کامنتا بگید بهم ) شدم که بشنوم چی میگن و ببینم چیکار میکنن اما صداشون نمی اومد ولی دیدم سوهو ا.ت رو محکم بغل کرد و میخواست لباشو ببوسه که از اصبانیت به طرفشون دویدم و اسم ا.ت رو صدا زدم که از کارشون متوقف شدن
ا.ت ویو :
سوهو محکم بغلم کرده بود و میخواست منو ببوسه که با صدای آشنایی که اسم منو فریاد میزد متوقف شد که با دیدن قیافه ی عصبانی آقای کیم از ترس ساکت شدم
نامجون : ا.ت باید حرف بزنیم
ا.ت : اما...
نامجون : همین العان و تنهایی
سوهو که متوجه شد رفت نامجون دست ا.ت رو محکم گرفت و فشار داد به سمت ماشین رفتن و نشستن توش
نامجون : توضیح بده
ا.ت : چیرو؟
نامجون : چه نسبتی باهات داره چرا انقدر بهت میچسبه ؟
ا.ت : جان ؟ فکر نمیکنید سوالتون خیلی شخصیه ؟
نامجون : اما من استادم
ا.ت : اما نه بیرون از دانشگاه
ادامه دارد ........
خب شرط نمیزارم ولی حمایت کنید لطفا
سوهو : به پیشنهادم فکر کردی
ا.ت : خب.....
سوهو پرید وسط حرفش
سوهو : ببین اگه نمیخوای باهم باشیم درک میکنم اگه منو نمیخوای بیا فقط دوست معمولی باشیم باشه
ا.ت : متوجه ی استرسش شدم و گفتم اروم باش قبول میکنم
سوهو : چی
ا.ت : قبول میکنم
سوهو رفت و ا.ت رو محکم بغل کرد و میخواست ببوستش که
نامجون ویو :
داشتم از در دانشگاه بیرون میرفتم که متوجه ی این شدم که سوهو و ا.ت داشتن باهم حرف میزدن پش پشت دیوار قایم ( نمیدونم قایم رو درست نوشتم یا نه اگه اشتباه بود تو کامنتا بگید بهم ) شدم که بشنوم چی میگن و ببینم چیکار میکنن اما صداشون نمی اومد ولی دیدم سوهو ا.ت رو محکم بغل کرد و میخواست لباشو ببوسه که از اصبانیت به طرفشون دویدم و اسم ا.ت رو صدا زدم که از کارشون متوقف شدن
ا.ت ویو :
سوهو محکم بغلم کرده بود و میخواست منو ببوسه که با صدای آشنایی که اسم منو فریاد میزد متوقف شد که با دیدن قیافه ی عصبانی آقای کیم از ترس ساکت شدم
نامجون : ا.ت باید حرف بزنیم
ا.ت : اما...
نامجون : همین العان و تنهایی
سوهو که متوجه شد رفت نامجون دست ا.ت رو محکم گرفت و فشار داد به سمت ماشین رفتن و نشستن توش
نامجون : توضیح بده
ا.ت : چیرو؟
نامجون : چه نسبتی باهات داره چرا انقدر بهت میچسبه ؟
ا.ت : جان ؟ فکر نمیکنید سوالتون خیلی شخصیه ؟
نامجون : اما من استادم
ا.ت : اما نه بیرون از دانشگاه
ادامه دارد ........
خب شرط نمیزارم ولی حمایت کنید لطفا
۳.۸k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.