(رمان احضار اهریمن پارت3
(رمان:احضار اهریمن (پارت3)
جک:نکنه ترسیدی
جیکل:گفتم حس خوبی ندارم نگفتم که من ترسیدم
ماریا:خب خب خب زد حال نزنین بریم برا احضارررر
«یهو ی شوکی ب همشون وارد شد بجز ماریا»
سلنا:بچه ها شما هم...
جیکل؛توهم
ماریا:بچه ها دارین درمود چی حرف میزنیم
جک ک میخواص خودشو ترسو نشون نده:ماریا راس میگه درباره چی حرف میزنین
«جیکل بدون اینکه هیچ حرفی بزنه راهشو گرفتو رفت
جیکل:من از همون اولم حس خوبی درموردش نداشتم من میرم اگه خودتون خیلی دوس دارین احضار کنین راحت باشین
جک:چی میگی واقعا ترسیدی
سلنا:جیکل وایسا منم همرات ییامم
جک:واقعا ک چقدر ترسوعین
ماریا :ولشون کتابو بده من
جک کتابو گرفت سمت ماریا:بیا
ماریا کتابرو گرفت یه نگاهی به کتاب کرد:این برگه قرمزه چیه رو کتاب
جک:کو
ماریا اشاره به برگه قرمزه کرد:این میخواد بکنمش
جک(درباره چی حرف میزنه:هر.جور راحت...ی
جک:نکنه ترسیدی
جیکل:گفتم حس خوبی ندارم نگفتم که من ترسیدم
ماریا:خب خب خب زد حال نزنین بریم برا احضارررر
«یهو ی شوکی ب همشون وارد شد بجز ماریا»
سلنا:بچه ها شما هم...
جیکل؛توهم
ماریا:بچه ها دارین درمود چی حرف میزنیم
جک ک میخواص خودشو ترسو نشون نده:ماریا راس میگه درباره چی حرف میزنین
«جیکل بدون اینکه هیچ حرفی بزنه راهشو گرفتو رفت
جیکل:من از همون اولم حس خوبی درموردش نداشتم من میرم اگه خودتون خیلی دوس دارین احضار کنین راحت باشین
جک:چی میگی واقعا ترسیدی
سلنا:جیکل وایسا منم همرات ییامم
جک:واقعا ک چقدر ترسوعین
ماریا :ولشون کتابو بده من
جک کتابو گرفت سمت ماریا:بیا
ماریا کتابرو گرفت یه نگاهی به کتاب کرد:این برگه قرمزه چیه رو کتاب
جک:کو
ماریا اشاره به برگه قرمزه کرد:این میخواد بکنمش
جک(درباره چی حرف میزنه:هر.جور راحت...ی
۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.