داستان عضو هشتم بی تی اس ۶
لباس رو پوشیدم
(عکس لباس رو بالا گذاشتم )
اومدم با اعضا سلام کردم
خیلی خجالت میکشیدم
خواستم برم روی مبل بشینم که پام گیر کرد داشتم میوفتادم حس کردم رو هوا موندم
بعدش فهمیدم تهیونگ منو گرفته از خجالت داشتم آب میشدم
تشکر کردم
جین : بچه ها بیاین شام بخورین
اعضا : باشه
از بقیه اجازه گرفتم زود رفتم سر گوشیم
همون لحظه مبینا زنگ زد
مبینا : کجایی چه خبرا خوبی حالت چطوره
ا/ت : نفس میگیری ؟
(عکس لباس رو بالا گذاشتم )
اومدم با اعضا سلام کردم
خیلی خجالت میکشیدم
خواستم برم روی مبل بشینم که پام گیر کرد داشتم میوفتادم حس کردم رو هوا موندم
بعدش فهمیدم تهیونگ منو گرفته از خجالت داشتم آب میشدم
تشکر کردم
جین : بچه ها بیاین شام بخورین
اعضا : باشه
از بقیه اجازه گرفتم زود رفتم سر گوشیم
همون لحظه مبینا زنگ زد
مبینا : کجایی چه خبرا خوبی حالت چطوره
ا/ت : نفس میگیری ؟
۵.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.