طبق یک کتاب
طبق یک کتاب
پارت 10
جنی:ات اروم باش سرشون داد نزن
ات:من....من....ولش کن ببخشید
جنی میشه به اجوما بگی ناهارمو بیاره کتابخونه
جنی:حتما اونی
.ات رفت.
جنی:چتونه این چه وعض رفتار با اته
رزی:دختر عمه جون اون یه هرزه هست
یوهو:سلام یونا عشقم این عوضی ها رام نمیدادن
یونا:ببخشید رزی ولی من دیگه میرم خداحافظ
.یونا رفت.
جنی:دیدی ات دروغ نمیگفت
یونگی:بسه خودش دوساعته خوب میشه
.شب.
تینا:یونگی که ات دو ساعته خور میشه
یونگی:ولی همیشه خوب میشد
ات:سلام(سرد و خوابالود)
رزی:ات کجا بودی چرا نیومدی پایین
ات:من میرم هوا بخورم
جینا:میخوای بری بیرون از عمارت
ات:نه میخوام برم تو حیاط عمارت(سرد)
.ات رفت.
ات:چقدر هوا سرده نکنه میخواد بارون بیاد ولش کن مهم نیست دلم میخواد همینجا بخوابم
.ساعت22:30شب.
جنی:ات بلندشو چرا تو حیاط خوابیدی
ات:سلام ساعت چنده
جنی:ده و نیم بیا بریم تو یونا اومده میخواد یه چیزی بگه
.رفتن تو.
ات:سلام خر بگین چخبره
همه:سلام شب خوش(خواب الود)
ات:یونا چه خبر مهمی داری بگو
یونا:ات ببخشید بهت گفتم هرزه منظوری نداشتم فقط بهت حسودیم میشد چون تو همه چیز داشتی همه بهت میگفتن با جیمین ازدواج کنی ولی من عاشق جیمین بودم و نمیخواستم اونو به کسی بدم ولی از زمانی که اومدم ججو عاشق یوهو شدم و الان هم میخواهیم برگردیم کره
ات: اشکالی ندارد فدای سرت موفق باشین(خنده)
ات و جیمین: اجوما من موچی میخوام
اجوما:چه تعمی
جیمین وات:توت فرنگی
رزی:واقعا چرا همهچیز رو همزمان میگین
یونگی: این موقع به چیکارتون میاد موچی
ات:من میخوام فیلم ببینم بهم هم هیچ ربطی ندارد که شما خوابتون میاد
جیمین:چه فیلمی
ات:ممنوعیت ازدواج
جیمین:قسمت چند
ات:از قسمت 10به بعد
جیمین:منم میخوام ببینم
یونگی:بسه جفتتون میخوابین بدون چون و چرا
.همه رفتن خوابیدن.
.صبح.
اجوما:همه بلند شید مگه نمیخواهین برین کره؟
ات:سلام اجوما نه ما نمیخواهیم بریم کره امروز میخواهیم بریم ساحل
جنی:همه امادن ات فقط تو اماده نیستی
ات:باشه میرم اماده شم بیام
.رفت و اومد.
جنی:ات ما میخواهیم الان بریم بوسان بهت الکی گفتم تو نمیای
ات :نچ من همینجا میایستم
اجوما :باشه بیاین بریم
جنی:ولی ات از تاریکی میترسه
جیمین:ات نمیای
ات:نچ
جیمین:خودت خواستی
(ادمین با ?)
؟جیمین میره ات رو کول میکنه و میبره
ات:ولم کن من نمی خواهم بیام بوسان ولم کن جیمین(داد)
جیمین:یونگی تو اجوما و جنی رو ببر من این لجبازی میارم
ات:لجباز عمته
رزی و جنی:فوش نده بچه
جنی:ات خاک تو سرت عمش عمه منه
ات: تو رو خدا بزارین بمونم
جیمین و رزی و جنی:نچ تو باید بیای بوسان پیش خانوادت
.تو ماشین جیمین.
ات:من میخوام برگردم برم گردونید (در حال غر غر کردن)
جیمین:
پارت 10
جنی:ات اروم باش سرشون داد نزن
ات:من....من....ولش کن ببخشید
جنی میشه به اجوما بگی ناهارمو بیاره کتابخونه
جنی:حتما اونی
.ات رفت.
جنی:چتونه این چه وعض رفتار با اته
رزی:دختر عمه جون اون یه هرزه هست
یوهو:سلام یونا عشقم این عوضی ها رام نمیدادن
یونا:ببخشید رزی ولی من دیگه میرم خداحافظ
.یونا رفت.
جنی:دیدی ات دروغ نمیگفت
یونگی:بسه خودش دوساعته خوب میشه
.شب.
تینا:یونگی که ات دو ساعته خور میشه
یونگی:ولی همیشه خوب میشد
ات:سلام(سرد و خوابالود)
رزی:ات کجا بودی چرا نیومدی پایین
ات:من میرم هوا بخورم
جینا:میخوای بری بیرون از عمارت
ات:نه میخوام برم تو حیاط عمارت(سرد)
.ات رفت.
ات:چقدر هوا سرده نکنه میخواد بارون بیاد ولش کن مهم نیست دلم میخواد همینجا بخوابم
.ساعت22:30شب.
جنی:ات بلندشو چرا تو حیاط خوابیدی
ات:سلام ساعت چنده
جنی:ده و نیم بیا بریم تو یونا اومده میخواد یه چیزی بگه
.رفتن تو.
ات:سلام خر بگین چخبره
همه:سلام شب خوش(خواب الود)
ات:یونا چه خبر مهمی داری بگو
یونا:ات ببخشید بهت گفتم هرزه منظوری نداشتم فقط بهت حسودیم میشد چون تو همه چیز داشتی همه بهت میگفتن با جیمین ازدواج کنی ولی من عاشق جیمین بودم و نمیخواستم اونو به کسی بدم ولی از زمانی که اومدم ججو عاشق یوهو شدم و الان هم میخواهیم برگردیم کره
ات: اشکالی ندارد فدای سرت موفق باشین(خنده)
ات و جیمین: اجوما من موچی میخوام
اجوما:چه تعمی
جیمین وات:توت فرنگی
رزی:واقعا چرا همهچیز رو همزمان میگین
یونگی: این موقع به چیکارتون میاد موچی
ات:من میخوام فیلم ببینم بهم هم هیچ ربطی ندارد که شما خوابتون میاد
جیمین:چه فیلمی
ات:ممنوعیت ازدواج
جیمین:قسمت چند
ات:از قسمت 10به بعد
جیمین:منم میخوام ببینم
یونگی:بسه جفتتون میخوابین بدون چون و چرا
.همه رفتن خوابیدن.
.صبح.
اجوما:همه بلند شید مگه نمیخواهین برین کره؟
ات:سلام اجوما نه ما نمیخواهیم بریم کره امروز میخواهیم بریم ساحل
جنی:همه امادن ات فقط تو اماده نیستی
ات:باشه میرم اماده شم بیام
.رفت و اومد.
جنی:ات ما میخواهیم الان بریم بوسان بهت الکی گفتم تو نمیای
ات :نچ من همینجا میایستم
اجوما :باشه بیاین بریم
جنی:ولی ات از تاریکی میترسه
جیمین:ات نمیای
ات:نچ
جیمین:خودت خواستی
(ادمین با ?)
؟جیمین میره ات رو کول میکنه و میبره
ات:ولم کن من نمی خواهم بیام بوسان ولم کن جیمین(داد)
جیمین:یونگی تو اجوما و جنی رو ببر من این لجبازی میارم
ات:لجباز عمته
رزی و جنی:فوش نده بچه
جنی:ات خاک تو سرت عمش عمه منه
ات: تو رو خدا بزارین بمونم
جیمین و رزی و جنی:نچ تو باید بیای بوسان پیش خانوادت
.تو ماشین جیمین.
ات:من میخوام برگردم برم گردونید (در حال غر غر کردن)
جیمین:
۲.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.