رفتم خوتبیدم چون فردا باید میرفتم دانشگاه الارمم رو گذاشت
رفتم خوتبیدم چون فردا باید میرفتم دانشگاه الارمم رو گذاشتم خوابیدم
پرش زمانی صبح ساعت 7 ویو هانا
باصدای الارمم بیدار شدم
هانا: سگ تو روحت اگه گذاشتی کپه مرگمو بزارم بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم سعی کردم زود بیام بیرون(ساعت 7:50دقیقه اومد بیرون) موهامو خشک کردم یه لباس انتخاب کردم چون ارایش نمیکنم کیفم رو برداشتم رفتم پیشه اجوما
اجوما: عه دخترم اومدی برات صبحونه اماده کردم بخور بعد برو
هانا: باش صبحونمو خوردم از در خونه اومدم بیرون سوار ماشین شدم بابام نمیزاره بدون بادیگارد بیرون برم چون فک میکنه ممکنه دشمناش بلایی سرم بیارن ولی نمیدونه من خودم رزم کارم تازه اگه خواستن بکشنم قدمشون رو چشمم بیان منو ازین دنیای کثیف بیرون کنن تو همین فکرا بودم که راننده گب
راننده: خانم رسیدیم پیاده شدم بعد دوتا بادیگارد هم باهام اومدن
هانا: میتونین برین خودم میتونم برم
بادیگارد: خانوم اقا گفتن هرجا رفتین باهاتون بیایم
هانا: یعنی باهام تا دستشویی هم میاین شتت خب بریم(رفتم داخل حس کردم همه دارن نگام میکنن یکیشون گف وای انگار یه فرشتس چقد خوشگله) یه دختر: از مین سو هم خوشگلتره
پسر: اره اصلا ارایش نداره خدا یه فرشتس
همه داشتن ازین حرفا میژدن منم اهمیت ندادم چون برام عادی بود هر مدرسه ای میرفتم همین بود بعد رفتم اتاق مدیر
درزدم
مدیر: بیا تو
رفتم داخل
میدیر: سلام فک کنم شما باید خانم لی هانا باشید درسته؟
هانا: سلام خودمم(سرد)
مدیر: از چیزی که فک میکردم خیلی جذابترین
هانا: خودمم میدونم
مدیر: خب پروندتون(داشت پرونده رو میخوند که یدفه رف تو شک😳) مدیر: تو پروندتون نوشته تو یه سال 8تا مدرسه عوض کردین؟
هانا: ارع(خیلی ریلکس)
مدیر دهنش وا مونده بود
مدیر: واسه چی؟
هانا: چون بعضیا زیادی زبون درازی میکردن منم ادبشون کردم
مدیر: تو دانشگاه قبلیتون دونفرو زخمی کردی؟ 😳
هانا: سه نفر
مدیر: بله؟
هانا: میگم دونفر نبودن سه نفر بودن
مدیر: اهااخب اقای یو هانا دانشجو انتقالیه تو کلاس شماس
اقای یو: اها درسته سلام من یو هیون مین هستم معلم تاریخ(مغز اقای یو وای چقد قدش بلنده هیچ دختری تاالان ازمن قدش بلنتر نبوده)(اقای یو رو هیون مین مینویسم)
هانا: سلام منم همینطور(تعظیم میکنه)
هیون مین: خب هانا بیا بریم، بااقای یو رفتیم سرکلاس وارد کلاس شدیم همه توجهشون به من بود
هیون مین: خب خب بچهدانش اموز انتقالی داریم هانا دخترم نودت رو معرفی کن
هانا: لی هانا هستم(سرد)
بچه ها: وای قلبم چقد خوشگله از مین سو هم خوشگلتره
ذهن هانا، دلم میخواد بدونم این مین سو کدوم خریه
پسره: ولی مین سو دیگه راحت نمیذارع
هیون مین: هانا تو برو پیشه...
اسلاید 1لباس هانا برا مدرسع
اسلاید 2 موهای هانا
پرش زمانی صبح ساعت 7 ویو هانا
باصدای الارمم بیدار شدم
هانا: سگ تو روحت اگه گذاشتی کپه مرگمو بزارم بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم سعی کردم زود بیام بیرون(ساعت 7:50دقیقه اومد بیرون) موهامو خشک کردم یه لباس انتخاب کردم چون ارایش نمیکنم کیفم رو برداشتم رفتم پیشه اجوما
اجوما: عه دخترم اومدی برات صبحونه اماده کردم بخور بعد برو
هانا: باش صبحونمو خوردم از در خونه اومدم بیرون سوار ماشین شدم بابام نمیزاره بدون بادیگارد بیرون برم چون فک میکنه ممکنه دشمناش بلایی سرم بیارن ولی نمیدونه من خودم رزم کارم تازه اگه خواستن بکشنم قدمشون رو چشمم بیان منو ازین دنیای کثیف بیرون کنن تو همین فکرا بودم که راننده گب
راننده: خانم رسیدیم پیاده شدم بعد دوتا بادیگارد هم باهام اومدن
هانا: میتونین برین خودم میتونم برم
بادیگارد: خانوم اقا گفتن هرجا رفتین باهاتون بیایم
هانا: یعنی باهام تا دستشویی هم میاین شتت خب بریم(رفتم داخل حس کردم همه دارن نگام میکنن یکیشون گف وای انگار یه فرشتس چقد خوشگله) یه دختر: از مین سو هم خوشگلتره
پسر: اره اصلا ارایش نداره خدا یه فرشتس
همه داشتن ازین حرفا میژدن منم اهمیت ندادم چون برام عادی بود هر مدرسه ای میرفتم همین بود بعد رفتم اتاق مدیر
درزدم
مدیر: بیا تو
رفتم داخل
میدیر: سلام فک کنم شما باید خانم لی هانا باشید درسته؟
هانا: سلام خودمم(سرد)
مدیر: از چیزی که فک میکردم خیلی جذابترین
هانا: خودمم میدونم
مدیر: خب پروندتون(داشت پرونده رو میخوند که یدفه رف تو شک😳) مدیر: تو پروندتون نوشته تو یه سال 8تا مدرسه عوض کردین؟
هانا: ارع(خیلی ریلکس)
مدیر دهنش وا مونده بود
مدیر: واسه چی؟
هانا: چون بعضیا زیادی زبون درازی میکردن منم ادبشون کردم
مدیر: تو دانشگاه قبلیتون دونفرو زخمی کردی؟ 😳
هانا: سه نفر
مدیر: بله؟
هانا: میگم دونفر نبودن سه نفر بودن
مدیر: اهااخب اقای یو هانا دانشجو انتقالیه تو کلاس شماس
اقای یو: اها درسته سلام من یو هیون مین هستم معلم تاریخ(مغز اقای یو وای چقد قدش بلنده هیچ دختری تاالان ازمن قدش بلنتر نبوده)(اقای یو رو هیون مین مینویسم)
هانا: سلام منم همینطور(تعظیم میکنه)
هیون مین: خب هانا بیا بریم، بااقای یو رفتیم سرکلاس وارد کلاس شدیم همه توجهشون به من بود
هیون مین: خب خب بچهدانش اموز انتقالی داریم هانا دخترم نودت رو معرفی کن
هانا: لی هانا هستم(سرد)
بچه ها: وای قلبم چقد خوشگله از مین سو هم خوشگلتره
ذهن هانا، دلم میخواد بدونم این مین سو کدوم خریه
پسره: ولی مین سو دیگه راحت نمیذارع
هیون مین: هانا تو برو پیشه...
اسلاید 1لباس هانا برا مدرسع
اسلاید 2 موهای هانا
۲۳.۹k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.