ادامه رمان...
ادامه رمان...
(asal)
من:ساناز زوووود
فروغ:سرررریع
سارا:داداشمو ببوس
مینو:یالا
مستانه:یاعلی بگو پاشو
همه یه چیزی گفتن
ساناز:بچه ها بیخیال توروخدا
سارا:پ گزینه ی دوم؟
ساناز:نه
من:پس چی؟
ساناز:هیکدوم
سارا:د نشد دیگه
من:زود انتخاب کن
ساناز:اه باشه...گزینه ای دوم
من:پس امشب تورو میفرستیم تو اتاق اشوان
(فروغ)
صبح که پاشدیم رفتیم دریا
و بعد اومدیم خونه و ناهار خوردیم و استراحت کردیم و یه مقدار تمرین و بعدشم دوباره دریا
فک کنم تو این مدت دریا زده شدم
عسل:بچه ها پاشین بریم شهر پاساژ هارو بگردیم
همه حاظر شدیم البته فقط دخترا من چون جا نبود روی پایی سارا نشسته بودم وای که منفجر شدیم
پیادع شدیم
(سارا)
دست ساناز رو گرفتم و به بچه ها اشاره کردم همراهم بیان
وارد مغازه شدیم انواع لباس خواب جوووون
ساناز:چرا اینجا اومدیم
من:باید اینجا لباس بخری و امشب برا داداشم بپوشی
با چشایی که توپ فوتبال در برابرش شرف داره داشت نگام میکرد
ادامه دارد...
(asal)
من:ساناز زوووود
فروغ:سرررریع
سارا:داداشمو ببوس
مینو:یالا
مستانه:یاعلی بگو پاشو
همه یه چیزی گفتن
ساناز:بچه ها بیخیال توروخدا
سارا:پ گزینه ی دوم؟
ساناز:نه
من:پس چی؟
ساناز:هیکدوم
سارا:د نشد دیگه
من:زود انتخاب کن
ساناز:اه باشه...گزینه ای دوم
من:پس امشب تورو میفرستیم تو اتاق اشوان
(فروغ)
صبح که پاشدیم رفتیم دریا
و بعد اومدیم خونه و ناهار خوردیم و استراحت کردیم و یه مقدار تمرین و بعدشم دوباره دریا
فک کنم تو این مدت دریا زده شدم
عسل:بچه ها پاشین بریم شهر پاساژ هارو بگردیم
همه حاظر شدیم البته فقط دخترا من چون جا نبود روی پایی سارا نشسته بودم وای که منفجر شدیم
پیادع شدیم
(سارا)
دست ساناز رو گرفتم و به بچه ها اشاره کردم همراهم بیان
وارد مغازه شدیم انواع لباس خواب جوووون
ساناز:چرا اینجا اومدیم
من:باید اینجا لباس بخری و امشب برا داداشم بپوشی
با چشایی که توپ فوتبال در برابرش شرف داره داشت نگام میکرد
ادامه دارد...
۱۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.