𝑷𝒂𝒓𝒕𝟓
𝑷𝒂𝒓𝒕𝟓
----------------------
"کوک"
چشمامو آروم باز کردم. اولین صدایی که به گوشم خورد صدای دستگاه بود. که نشون دهنده ی ضربان قلبم بود.
برگشتم سمت شیشه ایی که اون طرف بود.
ات بود خم شده بود دستش روی شکمش بود و جیغ میزد.خواستم بلند بشم ولی دستگاهها مانع شدن
اومدن و ات رو که بیهوش شده بود رو بردن.
داد زدم...انقدر داد زدم که اومدن تو اتاق
جیهوپ رو دیدم که داشت با چشمای اشکی نگاهم میکرد.
+من باید برم پیش ات زنم بارداره....جیهوپ چی شده
چرا گریه میکنییی ات چیشد
_داداش...
+چیشده بگو
_الان تو اتاق عمله
+من میخوام از اینجا برم
جیهوپ من باید برممم پیش ات
پرستارا دستگاه هارو ازم جدا کردن. نه ماه تو کما بودم به گفته جیهوپ ولی میدویدم تا خودم رو به اتاق عمل برسونم.
"¹ساعت بعد"
پاهامو تکون میدادم تا از استرسم کم بشه
یه پرستار اومد بیرون دویدم سمتش
+چیشد خانمم حالش چطوره
صدای جیغ ات اومد
پرستار: راستش آقا شما باید بین خانم و بچه تون یکی رو انتخاب کنید...اگه بچه بدنیا بیاد مادر بچه رو از دست میدیم و اگه مادر سالم بمونه بچه رو...
بغضم گرفت برای اولین بار تو زندگیم بغضم گرفت
جفتشون برام عزیزن اما
چشمامو بستم و نفسمو فوت کردم یهو اون رگ کل خرابی احمق بودنم شروع کرد به کار کردن گفتم
+من جفتشون رو سالم میخوام
پرستارو برگردوندم و هلش دادم و گفتم
+وای به حالتون هر کدوم اضافه یه قطره اشک بریزن
بیمارستان رو میکنم قبرستون براتون
بلند داد زدم
+برو زن و بچه مو سالم بیار برام
پرستار از ترس رفت
جیهوپ اومد و گفت
_کوک یا تو احمقی یا من بدبختم یا ات خوشبخت
+چرا!؟
_پسرم که عقلت منو کشته اگه بلایی سرشون بیاد چیکار میکنیم
+چرا تو خودت رو با من جمع میبندی
_چون همونقدر که برای تو عزیزن برای منم هستن ات خواهرمه بچه اشم خواهر زاده ام
اصن بخاطر تو نیست ازت بدم میاد ولی دوست دارم
خنده ایی کردم
+من ازت متنفرم ولی خیلی دوست دارم
_وظیفه اته
یه پرستار اومد بیرون اما...
----------------------
"کوک"
چشمامو آروم باز کردم. اولین صدایی که به گوشم خورد صدای دستگاه بود. که نشون دهنده ی ضربان قلبم بود.
برگشتم سمت شیشه ایی که اون طرف بود.
ات بود خم شده بود دستش روی شکمش بود و جیغ میزد.خواستم بلند بشم ولی دستگاهها مانع شدن
اومدن و ات رو که بیهوش شده بود رو بردن.
داد زدم...انقدر داد زدم که اومدن تو اتاق
جیهوپ رو دیدم که داشت با چشمای اشکی نگاهم میکرد.
+من باید برم پیش ات زنم بارداره....جیهوپ چی شده
چرا گریه میکنییی ات چیشد
_داداش...
+چیشده بگو
_الان تو اتاق عمله
+من میخوام از اینجا برم
جیهوپ من باید برممم پیش ات
پرستارا دستگاه هارو ازم جدا کردن. نه ماه تو کما بودم به گفته جیهوپ ولی میدویدم تا خودم رو به اتاق عمل برسونم.
"¹ساعت بعد"
پاهامو تکون میدادم تا از استرسم کم بشه
یه پرستار اومد بیرون دویدم سمتش
+چیشد خانمم حالش چطوره
صدای جیغ ات اومد
پرستار: راستش آقا شما باید بین خانم و بچه تون یکی رو انتخاب کنید...اگه بچه بدنیا بیاد مادر بچه رو از دست میدیم و اگه مادر سالم بمونه بچه رو...
بغضم گرفت برای اولین بار تو زندگیم بغضم گرفت
جفتشون برام عزیزن اما
چشمامو بستم و نفسمو فوت کردم یهو اون رگ کل خرابی احمق بودنم شروع کرد به کار کردن گفتم
+من جفتشون رو سالم میخوام
پرستارو برگردوندم و هلش دادم و گفتم
+وای به حالتون هر کدوم اضافه یه قطره اشک بریزن
بیمارستان رو میکنم قبرستون براتون
بلند داد زدم
+برو زن و بچه مو سالم بیار برام
پرستار از ترس رفت
جیهوپ اومد و گفت
_کوک یا تو احمقی یا من بدبختم یا ات خوشبخت
+چرا!؟
_پسرم که عقلت منو کشته اگه بلایی سرشون بیاد چیکار میکنیم
+چرا تو خودت رو با من جمع میبندی
_چون همونقدر که برای تو عزیزن برای منم هستن ات خواهرمه بچه اشم خواهر زاده ام
اصن بخاطر تو نیست ازت بدم میاد ولی دوست دارم
خنده ایی کردم
+من ازت متنفرم ولی خیلی دوست دارم
_وظیفه اته
یه پرستار اومد بیرون اما...
۱۵.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.