My wild mafia ادامه پارت 11
جیمین مثل همیشههه خوشتیپ بود محو تماشاش بودم ک کسی زد ب پام
کوک: محو تماشاش شدی چیهه خیلی خوشگله
ات: پاشو لگد کردم خیرررر فقط داشتم لباسشو میدیدم
کوک: باشه تو گفتی من باور کردم ما ک میدونیم ب هم دیگه علاقه دارید چرا پنهون میکنید
با حرف کوک خوشحالم شدم یعنی میشه جیمین هنوز دوستم داشته باشه کاشششش میشد برای اینکه ضایع نشه گفتم
ات: کوک بس میکنییی یا کل شیر موزاتو بخورم من با اون وحشی عمراااا حتی ی درصدم امکان نداره
کوک با بغض ب تهیونگ گفت
کوک: ته ات میخواد شیر موزامو بخوره من نمیخوام اون دست ب شیر موزام بزنه هق🥺🥺🥺
تهیونگ خندش گرفته بود دیگه چیزی نگفتیم شروع کردیم صبحونه خوردن بعد تموم شدن غذا مثل اردک دنبال جیمین راه افتادم هرجا میرفت دنبالش بودم
جیمین
ات هرجا میرفتم دنبالم بود خندم گرفته بود از خنگ بازیش رفتیم سمت ماشین میخواستم ات ببرم یکم خرید کنیم برا امشب چون محموله جدید رو وارد کشور کردیم قراره جشن بگیریم پس بنظرم بهتره خودش لباسشو انتخاب کنه
ات: کجا میریم؟
جیمین: مرکز خرید امشب ی مهمونیه خواستم یکم مهربون باشم باهات خودت لباسه شبو انتخاب کنی
ات: جانم تو مهربون بودن بعیدهههه
چیزی نگفتیم رسیدیم ب پاساژ داشتیم راه میرفتیم ک ی لباس توجهمو جلبب
کوک: محو تماشاش شدی چیهه خیلی خوشگله
ات: پاشو لگد کردم خیرررر فقط داشتم لباسشو میدیدم
کوک: باشه تو گفتی من باور کردم ما ک میدونیم ب هم دیگه علاقه دارید چرا پنهون میکنید
با حرف کوک خوشحالم شدم یعنی میشه جیمین هنوز دوستم داشته باشه کاشششش میشد برای اینکه ضایع نشه گفتم
ات: کوک بس میکنییی یا کل شیر موزاتو بخورم من با اون وحشی عمراااا حتی ی درصدم امکان نداره
کوک با بغض ب تهیونگ گفت
کوک: ته ات میخواد شیر موزامو بخوره من نمیخوام اون دست ب شیر موزام بزنه هق🥺🥺🥺
تهیونگ خندش گرفته بود دیگه چیزی نگفتیم شروع کردیم صبحونه خوردن بعد تموم شدن غذا مثل اردک دنبال جیمین راه افتادم هرجا میرفت دنبالش بودم
جیمین
ات هرجا میرفتم دنبالم بود خندم گرفته بود از خنگ بازیش رفتیم سمت ماشین میخواستم ات ببرم یکم خرید کنیم برا امشب چون محموله جدید رو وارد کشور کردیم قراره جشن بگیریم پس بنظرم بهتره خودش لباسشو انتخاب کنه
ات: کجا میریم؟
جیمین: مرکز خرید امشب ی مهمونیه خواستم یکم مهربون باشم باهات خودت لباسه شبو انتخاب کنی
ات: جانم تو مهربون بودن بعیدهههه
چیزی نگفتیم رسیدیم ب پاساژ داشتیم راه میرفتیم ک ی لباس توجهمو جلبب
۳۰.۵k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.