fake
ا/ت رو زانوهاش فرود اومد و تا میتونست اشک ریخت به حدی گریه کرده بود که دیگه احساس ضعف میکرد و سرش گیج میرفت تنها بود به سختی خودشو به تخت رسوند و سعی کرد استراحت ولی با خودش میگفت:یعنی تموم شد؟دیگه دوستم نداره؟اون منو زد؟چجوری تونست رو من دست بلند کنه؟یعنی از کس دیگه ای خوشش میاد؟
و این فکر ا/ت مارو دیوونه میکرد چشماش رو بست و کم کم خوابش برد
ته ویو
اهه نباید میزدمش من چم شده؟چرا زدمش؟گند زدم گند باید برم ازش عذرخواهی کنم براش گل میگیرم آره آره گل مورد علاقش رو براش میگیرم
راوی
تهیونگ به سمت گل فروشی رفت و گل مورد علاقه ا/ت رو خرید و رفت خونه
ا/ت ویو
صدای قفل در اومد فهمیدم آقا بالاخره برگشتن اصلا اعصابش رو ندارم پس رفتم رو تخت و پتو رو کشیدم رو سرم ولی اومد در اتاقم رو زد ساکت موندم و جوابش رو ندادم
تهیونگ:میدونم تو اتاقی ا/ت درو باز کن کارت دارم عشقم
ا/ت:نمیخوام در رو باز کنم برو پیش همونی که تا الان پیشش بودی
تهیونگ:چی میگی ا/ت من پیش کی بودم خودم خبر ندارم؟
ا/ت:همونی که بخاطرش منو زدی
تهیونگ:اگه درو باز کنی میفهمی من فقط عصبی شدم کسی در کار نیست ا/ت کوچولو من
ا/ت ویو
گفتم شاید بهونه خوبی داشته باشه در اتاق رو باز کردم و سریع پریدم رو تخت و دوباره پتو رو کشیدم رو سرم
تهیونگ:دختر کوچولو من چشه؟
ا/ت:تو دختر کوچولوت رو زدی فهمیدی یا نه؟*با صدای گرفته
تهیونگ:گریه کردی؟
ا/ت:نه دیگه تو که رفتی من جشن گرفتم تو خونه*صدای گرفته
تهیونگ:آه خدا لعنتم کنه(خدا نکنه پسرم🗿)
ا/ت:ساکت شو خدا تورو لعنت کنه من تنهایی چیکار کنم؟
تهیونگ:با اینکه بهت آسیب زدم هنوزم به فکر منی؟
ا/ت:ببین حتی اگه به من چاقو هم بزنی من نگران اینم که دستات زخمی نشن(نه بابا؟🗿🗿)
تهیونگ:الهی من فدات بشم عشقم ببخشید باشه؟(سوال «باشه؟» به نظرم خیلی سوال مظلومیه🗿)
ا/ت:باید بهش فکر کنم
تهیونگ:برات گل مورد علاقت رو گرفتما
ا/ت:رز قرمز؟*با ذوق
تهیونگ:آره زندگیم رز قرمز
راوی
ا/ت فوری پرید تو بغل تهیونگ و گونش رو بوسید
ا/ت:مرسی عشق زندگیم
تهیونگ:خواهش میکنم خوشگلم حالا آشتی؟
ا/ت:آره آره آشتی شام چی میخوری برات درست کنم؟(چه زود🗿)
زیاد نوشتم عشق کنید
و این فکر ا/ت مارو دیوونه میکرد چشماش رو بست و کم کم خوابش برد
ته ویو
اهه نباید میزدمش من چم شده؟چرا زدمش؟گند زدم گند باید برم ازش عذرخواهی کنم براش گل میگیرم آره آره گل مورد علاقش رو براش میگیرم
راوی
تهیونگ به سمت گل فروشی رفت و گل مورد علاقه ا/ت رو خرید و رفت خونه
ا/ت ویو
صدای قفل در اومد فهمیدم آقا بالاخره برگشتن اصلا اعصابش رو ندارم پس رفتم رو تخت و پتو رو کشیدم رو سرم ولی اومد در اتاقم رو زد ساکت موندم و جوابش رو ندادم
تهیونگ:میدونم تو اتاقی ا/ت درو باز کن کارت دارم عشقم
ا/ت:نمیخوام در رو باز کنم برو پیش همونی که تا الان پیشش بودی
تهیونگ:چی میگی ا/ت من پیش کی بودم خودم خبر ندارم؟
ا/ت:همونی که بخاطرش منو زدی
تهیونگ:اگه درو باز کنی میفهمی من فقط عصبی شدم کسی در کار نیست ا/ت کوچولو من
ا/ت ویو
گفتم شاید بهونه خوبی داشته باشه در اتاق رو باز کردم و سریع پریدم رو تخت و دوباره پتو رو کشیدم رو سرم
تهیونگ:دختر کوچولو من چشه؟
ا/ت:تو دختر کوچولوت رو زدی فهمیدی یا نه؟*با صدای گرفته
تهیونگ:گریه کردی؟
ا/ت:نه دیگه تو که رفتی من جشن گرفتم تو خونه*صدای گرفته
تهیونگ:آه خدا لعنتم کنه(خدا نکنه پسرم🗿)
ا/ت:ساکت شو خدا تورو لعنت کنه من تنهایی چیکار کنم؟
تهیونگ:با اینکه بهت آسیب زدم هنوزم به فکر منی؟
ا/ت:ببین حتی اگه به من چاقو هم بزنی من نگران اینم که دستات زخمی نشن(نه بابا؟🗿🗿)
تهیونگ:الهی من فدات بشم عشقم ببخشید باشه؟(سوال «باشه؟» به نظرم خیلی سوال مظلومیه🗿)
ا/ت:باید بهش فکر کنم
تهیونگ:برات گل مورد علاقت رو گرفتما
ا/ت:رز قرمز؟*با ذوق
تهیونگ:آره زندگیم رز قرمز
راوی
ا/ت فوری پرید تو بغل تهیونگ و گونش رو بوسید
ا/ت:مرسی عشق زندگیم
تهیونگ:خواهش میکنم خوشگلم حالا آشتی؟
ا/ت:آره آره آشتی شام چی میخوری برات درست کنم؟(چه زود🗿)
زیاد نوشتم عشق کنید
۹.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.