ماه خونین پارت ۲
ماه خونین پارت ۲
انا : چیییییییییییییی
فهمیدم داستان چیه از مبل فرار کردم که خوردم زمین گفتم : ش ش شماها خوناشامین
جیمین : هنوز خیلی چیزا هست که نمیدونی😈
نامجون : جیمین تمومش کن 😑 انا اروم باش باور کن ما نمیخوایم بهت اسیب بزنیم
تهیونگ : راست میگه ما اجازه نداریم خونتو بخوریم
انا : پ پس چرا گفتین خوشمزم هاااا
جین : یاااااا بیا خوبی کن فقط از خونت تعریف کردم همین 😐😐
جیهوپ دستمو گرفت از رو زمین بلند شدم ازش تشکر کردم پسر خوبی به نظر میومد نشستم رو مبل شوگا بهم اب داد یکم خوردم که نامجون گفت : بهتری ؟
انا : ا اره ممنون
نامجون : خب بهتره خونه رو نشونت بدم
رفتیم خونه رو دیدیم (پ.ن : مگه میخوای بخری😂 )
نامجون بهم یه در نشون داد گفت : اون درو میبین حق نداری سمت اون در بری
انا : ولی اون در بازه
پسرا : چییییییییی
تهیونگ : چجوری باز شده
جین : باید قفل محکم تری بهش بزنیم
داشتیم از کنار اون در رد میشدیم که یه نفر اونجا بود منم دیدمش
انا : شماهام اونو دیدین
شوگا : چیو
انا : او اونجا توی اتاق یه پسر بود
جیمین : انا اونجا کسی نیست
ببینم توحمی هستی ؟
انا : نه معلومه که نه ا اصلا ولش کن
نامجون : خب این راهرو اتاق منو شوگا هوپیه اون راه رو هم اتاق جین تهیونگ طبقه بالا هم اتاق تو و جیمینه میتونین برین برای شام ساعت ۱۰ بیا باشه
انا : باش
نامجون : جیمین میشه اتاقشو نشون بدی
جیمین : باااااش بیا برین سونی
انا : اسم من سونی نیست اسمم انا
نامجون : از این به بعد اسمت سونیه
انا : ولی
نامجون : ولی بی ولی برو
انا : .....
تو راه پله ها بودیم پام بع یه پله گیر کرد داشتم زمین میخوردم که جیمین منو گرفت فقط ۳ میلی متر بین لبامون بود واقعا عطرش بوی عالی داشت که به خودم اومدمو ازش تشکر کردم
سونی : م ممنون
جیمین : مواظب پله ها باش خب بیا این اتاق توعه کاری داشتی بهم بگو
سونی : باش
جیمین : راستی
سونی : بله
جیمین : خوشحالم که برگشتی
سونی : وقتی برگشتم ازش بپرسم منظورت چیه دیدم نیست خب عجیب نیست چون خوناشامه یکم استراحت کردم بلند شدم یه دوش گرفتم یه لباس قرمز خوشگل پوشیدم رفتم پایین
جیمین : وقتی سونی اومد واقعا خوشگل شده بود واقعا باورش سخته که برگشته پیشمون بعد این همه سال و همینطور سخته که بهش حقیقتو بگیم بیخیال
سونی : من اومدم
نامجون : چون دیگه اومدی اینجا زندگی کنی میتونی راحت باشی هرجا خواستی بری ولی اینجا برای تو دوتا قانون داره به جنگل اصلا نرو و به اون اتاقم نرو
سونی : باش اممممم چقدر این غذا خوش مزست
جین : خواهش میکنم 😁
سونی : فکر میکردن فقط خون میخورین
تهیونگ : خون که اره اون اصلی ترین غذاست
سونی : گفتسن اجازه ندارین خون منو بخورین چرا ؟
جیهوپ : فعلا نمیتونیم بگیم بعدا میفهمی
سونی : دیدم روی میز برای من شراب خون گذاشتن خوب منم خوناشام نیستم پس نخوردم غدام تموم شد تشکر کردم رفتم به اتاقم رفتم کنار تراس واقعا منطره قشنگی بود که یه صدای شنیدم صدای اهنگ خوندن یه پسر بود نتونستم خورمو کنترل کنم رفتم سمت صدا از اتاق خارج شدم داشتم میرفتم به سمت اتاق ممنوع که
لایک کامنت یادتون نره💜💜💜😁
انا : چیییییییییییییی
فهمیدم داستان چیه از مبل فرار کردم که خوردم زمین گفتم : ش ش شماها خوناشامین
جیمین : هنوز خیلی چیزا هست که نمیدونی😈
نامجون : جیمین تمومش کن 😑 انا اروم باش باور کن ما نمیخوایم بهت اسیب بزنیم
تهیونگ : راست میگه ما اجازه نداریم خونتو بخوریم
انا : پ پس چرا گفتین خوشمزم هاااا
جین : یاااااا بیا خوبی کن فقط از خونت تعریف کردم همین 😐😐
جیهوپ دستمو گرفت از رو زمین بلند شدم ازش تشکر کردم پسر خوبی به نظر میومد نشستم رو مبل شوگا بهم اب داد یکم خوردم که نامجون گفت : بهتری ؟
انا : ا اره ممنون
نامجون : خب بهتره خونه رو نشونت بدم
رفتیم خونه رو دیدیم (پ.ن : مگه میخوای بخری😂 )
نامجون بهم یه در نشون داد گفت : اون درو میبین حق نداری سمت اون در بری
انا : ولی اون در بازه
پسرا : چییییییییی
تهیونگ : چجوری باز شده
جین : باید قفل محکم تری بهش بزنیم
داشتیم از کنار اون در رد میشدیم که یه نفر اونجا بود منم دیدمش
انا : شماهام اونو دیدین
شوگا : چیو
انا : او اونجا توی اتاق یه پسر بود
جیمین : انا اونجا کسی نیست
ببینم توحمی هستی ؟
انا : نه معلومه که نه ا اصلا ولش کن
نامجون : خب این راهرو اتاق منو شوگا هوپیه اون راه رو هم اتاق جین تهیونگ طبقه بالا هم اتاق تو و جیمینه میتونین برین برای شام ساعت ۱۰ بیا باشه
انا : باش
نامجون : جیمین میشه اتاقشو نشون بدی
جیمین : باااااش بیا برین سونی
انا : اسم من سونی نیست اسمم انا
نامجون : از این به بعد اسمت سونیه
انا : ولی
نامجون : ولی بی ولی برو
انا : .....
تو راه پله ها بودیم پام بع یه پله گیر کرد داشتم زمین میخوردم که جیمین منو گرفت فقط ۳ میلی متر بین لبامون بود واقعا عطرش بوی عالی داشت که به خودم اومدمو ازش تشکر کردم
سونی : م ممنون
جیمین : مواظب پله ها باش خب بیا این اتاق توعه کاری داشتی بهم بگو
سونی : باش
جیمین : راستی
سونی : بله
جیمین : خوشحالم که برگشتی
سونی : وقتی برگشتم ازش بپرسم منظورت چیه دیدم نیست خب عجیب نیست چون خوناشامه یکم استراحت کردم بلند شدم یه دوش گرفتم یه لباس قرمز خوشگل پوشیدم رفتم پایین
جیمین : وقتی سونی اومد واقعا خوشگل شده بود واقعا باورش سخته که برگشته پیشمون بعد این همه سال و همینطور سخته که بهش حقیقتو بگیم بیخیال
سونی : من اومدم
نامجون : چون دیگه اومدی اینجا زندگی کنی میتونی راحت باشی هرجا خواستی بری ولی اینجا برای تو دوتا قانون داره به جنگل اصلا نرو و به اون اتاقم نرو
سونی : باش اممممم چقدر این غذا خوش مزست
جین : خواهش میکنم 😁
سونی : فکر میکردن فقط خون میخورین
تهیونگ : خون که اره اون اصلی ترین غذاست
سونی : گفتسن اجازه ندارین خون منو بخورین چرا ؟
جیهوپ : فعلا نمیتونیم بگیم بعدا میفهمی
سونی : دیدم روی میز برای من شراب خون گذاشتن خوب منم خوناشام نیستم پس نخوردم غدام تموم شد تشکر کردم رفتم به اتاقم رفتم کنار تراس واقعا منطره قشنگی بود که یه صدای شنیدم صدای اهنگ خوندن یه پسر بود نتونستم خورمو کنترل کنم رفتم سمت صدا از اتاق خارج شدم داشتم میرفتم به سمت اتاق ممنوع که
لایک کامنت یادتون نره💜💜💜😁
۳۴.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.