عشق ممنوعه 🧡 ☆Part ۴☆
تقریبا یک ساعت خوابیدم و بعدش بلند شدم و بعد از مرتب کردن خودم و اتاقم رفتم پیش تیسا و دیدم هنوز خوابه و اسباب بازیاش کف اتاق ریخته پس تصمیم گرفتم اونارو جمع کنم و بعد از اون کار رفتم طبقه پایین پیش اجوما
سومی: خسته نباشین
اجوما: ممنون دخترم
سومی: کاری هست من انجام بدم؟
اجوما: نه عزیزم تو برو پیش تیسا
سومی: اون خوابیده از بس بازی کرده غش کرده از خستگی
اجوما: خب پس تا یک ساعت دیگه بیدار نمیشه پس اگر دوستداری کار کنی براش یه چیز خوشمزه درست کن تا بیدار شد بخوره
سومی: چشم
یکم با خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم براش بیسکوئیت میوه ای درست ، دست بکار شدم و نزدیک به دوساعت طول کشید تا آماده بشه کمی توی ظرف چیندم تا برای تهیونگ ببرم و یکمم برای اجوما گذاشتم بقیشم که برای تیسا بود ، اول از همه به سمت اتاق تهیونگ رفتم و بعد از زدن در و گرفتن اجازه ورود رفتم داخل اتاقی با تم مشکی ، رفتم سمت تهیونگ که پشت میز کارش نشسته بود و مشغول کاغذ بازی بود
سومی: ببخشید آقای کیم مزاحم شدم
تهیونگ به من نگاه کرد و بعد به پیش دستی توی دستم نگاه کرد
تهیونگ: خواهش میکنم چیزی شده؟
سومی: خب من برای تیسا بيسکوئيت درست کردم گفتم برای شماهم بیارم
تهیونگ: آه خیلی ممنونم ازتون زحمت کشیدین
سومی: خواهش میکنم نوش جونتون من دیگه برم مزاحم کارتون نشم با اجازه
سومی از اتاق خارج شد و رفت تو اتاق تیسا و دید که این خانم تازه از خواب بلند شده
سومی: به به تیسا خانم بالاخره از خواب بیدار شدن
تیسا: سومی اونا چیه دستت؟
سومی: برات بیسکوئیت میوه ای درست کردم
تیسا: اخجونننننن بده بخورم
سومی: اول بریم صورتت رو آب بزن بعد
تیسا: باشه
رفتیم صورت تیسا رو آب زدم و بعد از اون بهش بيسکوئيت هاشو دادم و اونم شروع به خوردن کرد
تیسا: وووییی خیلی خوشمزست مزه بيسکوئيت های مامانمو میده
با این حرفش غمی توی دلم نشست مگه این کوچولو چه گناهی کرده که مادرش رو باید تو این سن از دست میداد
سومی: خوشحالم که خوشت اومده فسقل من
بعد از خوردن تیسا رفتیم و باهم کلی بازی کردیم تا شب و بعد از شام برای تیسا داستان خوندم و اون خوابید منم رفتم اتاقم و آماده خوابیدن شدم
کپی ممنوع ❌
سومی: خسته نباشین
اجوما: ممنون دخترم
سومی: کاری هست من انجام بدم؟
اجوما: نه عزیزم تو برو پیش تیسا
سومی: اون خوابیده از بس بازی کرده غش کرده از خستگی
اجوما: خب پس تا یک ساعت دیگه بیدار نمیشه پس اگر دوستداری کار کنی براش یه چیز خوشمزه درست کن تا بیدار شد بخوره
سومی: چشم
یکم با خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم براش بیسکوئیت میوه ای درست ، دست بکار شدم و نزدیک به دوساعت طول کشید تا آماده بشه کمی توی ظرف چیندم تا برای تهیونگ ببرم و یکمم برای اجوما گذاشتم بقیشم که برای تیسا بود ، اول از همه به سمت اتاق تهیونگ رفتم و بعد از زدن در و گرفتن اجازه ورود رفتم داخل اتاقی با تم مشکی ، رفتم سمت تهیونگ که پشت میز کارش نشسته بود و مشغول کاغذ بازی بود
سومی: ببخشید آقای کیم مزاحم شدم
تهیونگ به من نگاه کرد و بعد به پیش دستی توی دستم نگاه کرد
تهیونگ: خواهش میکنم چیزی شده؟
سومی: خب من برای تیسا بيسکوئيت درست کردم گفتم برای شماهم بیارم
تهیونگ: آه خیلی ممنونم ازتون زحمت کشیدین
سومی: خواهش میکنم نوش جونتون من دیگه برم مزاحم کارتون نشم با اجازه
سومی از اتاق خارج شد و رفت تو اتاق تیسا و دید که این خانم تازه از خواب بلند شده
سومی: به به تیسا خانم بالاخره از خواب بیدار شدن
تیسا: سومی اونا چیه دستت؟
سومی: برات بیسکوئیت میوه ای درست کردم
تیسا: اخجونننننن بده بخورم
سومی: اول بریم صورتت رو آب بزن بعد
تیسا: باشه
رفتیم صورت تیسا رو آب زدم و بعد از اون بهش بيسکوئيت هاشو دادم و اونم شروع به خوردن کرد
تیسا: وووییی خیلی خوشمزست مزه بيسکوئيت های مامانمو میده
با این حرفش غمی توی دلم نشست مگه این کوچولو چه گناهی کرده که مادرش رو باید تو این سن از دست میداد
سومی: خوشحالم که خوشت اومده فسقل من
بعد از خوردن تیسا رفتیم و باهم کلی بازی کردیم تا شب و بعد از شام برای تیسا داستان خوندم و اون خوابید منم رفتم اتاقم و آماده خوابیدن شدم
کپی ممنوع ❌
۳۸.۷k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.