پارت 16

پارت 16



یه روزه از میساکی خبری نیست ،نمیدونم کجاست ،بدجور نگرانشم

رفتم مافیا تا شاید پیداش کنم

باز شدن در*
ریوشی:سلام هیگوچی چان،تو میساکی رو ندیدی؟
هیگوچی:نه (چون گشادیمه،-ریوشی،+شخصیتی که باهاش حرف میزنه)

-سلام ،آتسوشی سان،میساکی رو ندیدی؟
+نه چیشده؟
-هیچی ممنون

-سلام کونیکیدا سان،شرمنده اومدم تو منطقه آژانس،میگم میساکی رو ندیدین؟
+نه،دیگه بعد از ماموریتش نیومد آژانس
-تشکر

-سلام رانپو سان،میساکی رو ندیدی؟
+سلاممم ریوشییی،نه میساکی رو ندیدم چطور ؟^^
-هیچی،به هر حال از کمکت ممنون

-هوی هیو
+چتع ' '
-میساکی رو ندیدی؟
+نچ



-اکتاگاوا،تو میساکی رو ندیدی؟
+نه از دیشب نیومده خونه،گفتم شاید پیشت باشه
-نه منم دارم دنبالش میگردم

از همه پرس و جو کردم اما جوابی نگرفتم،لعنتی خیلی نگرانشم،حس میکنم داره درد میکشه،اما ،چرا یه همچین حسی؟چرا باید الان درد بکشه؟

باز کردن در*
-یومه چان،از میساکی خبر نداری؟ از دیشب خونه نیومده
دازای:بیدار شدن*
یومه:نه،شاید خونه دوستاشه
ریوشی:نه از همه پرسیدم کسی خبر نداره
دازای:چیشده؟
یومه:میساکی از دیشب غیبش زده...باید بریم دنبالش بگردیم
ریوشی:موافقم
دازای:منم میام

ادامه دارد...