- تو دفتر ِخاطراتش نوشته بود :
- تودفترِخاطراتشنوشتهبود :
کاشدنیا مثلِ دیواری بود كِ میشدرفتپشت
آنایستاد .
کاش دنیا درِ خروجیداشت كِ میشد از آن
بیرون زد و رفت توی ِ حیاط ؛
پشتی آن دراز کشید و خوابید یا درِ بیخیالی
محض دست هارا تویِ جیب گذاشت
و سوت زد ؛
یا در تنهایی مطلقنشستو قهوهخورد ؛
کاشمیشد دنیا را ؛ منظورمایناست
كِ همه دنیا را ؛
با ستاره ها و کهکشان ها و آسمان ها و
و زمینهایشرا مانند قالی لول کردُ
کنارگذاشت .
کاشدنیا مثلِ دیواری بود كِ میشدرفتپشت
آنایستاد .
کاش دنیا درِ خروجیداشت كِ میشد از آن
بیرون زد و رفت توی ِ حیاط ؛
پشتی آن دراز کشید و خوابید یا درِ بیخیالی
محض دست هارا تویِ جیب گذاشت
و سوت زد ؛
یا در تنهایی مطلقنشستو قهوهخورد ؛
کاشمیشد دنیا را ؛ منظورمایناست
كِ همه دنیا را ؛
با ستاره ها و کهکشان ها و آسمان ها و
و زمینهایشرا مانند قالی لول کردُ
کنارگذاشت .
۱.۲k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.