(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۳۹ (پارت آخر)
(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۳۹ (پارت آخر)
این ...
این بیبی چکه کوک
کوک : خب بیبی چک چیه؟
ا/ت : یا هفت تن بنگتن
اوکی ولش
کوک : بگو دیگه
ا/ت : این وسیله ای هست که مشخص میکنه من حاملم یانه
کوک : خب ....
.......
عااااااا
...
ا/ت ...یعنی ....
ا/ت : اوهوم
کوک : * اشک شوق
الان خانم من حاملس
ا/ت : اره کوکم
کوک : * خوشحاله ا/ت و بغل میکنه و کوتاه میبوسه
....
......
۵ سال بعد /
...
........
سوجون : مامان بیا دیگه بیا بازی کنیم
ا/ت : صبر کن اومدم گلم
کوک : بدو توپو پرت کن اینور
سوجون : مامانییییی
*میره بغل ا/ت
کوک : ....یااا بچه من اینجا هویجم
سوجون : نه بابایی نه
.....
بابا میدونستی چه زن خوشگلی داری
کوک : اوهوم میدونم
ا/ت : ببین چه چشمایی چه موهایی و ....
کوک : و....
سوجون : چه لباییی دارهههه
کوک : یاااااااا
اون لبا فقط برای منه ها
کلن مامانت برا منه
خودت بزرگ شدی یکی پیدا کن
چشماتو درویش کن سوجون خان
سوجون : باشه
...
مامان چقدر بابا حسوده
ا/ت :*میخنده
اره خیلی حسوده
کوک : من حسودم باشه جئون ا/ت دارم شب برات
........
ا/ت و کوک :*میخندن
....
......
این بود داستان زندگی ا/ت
کسی که اول زندگیش یه انسان بود و بعد یه موجود دیگه
بعد قلبش سنگ شد و کسی که قلبشو نرم کرد جونگ کوک عشق زندگیش بود الان یه پسر خوشگل دارن
به اسم سوجون
اونا الان یه خانواده ی دوست داشتنی و خوبن
خب تموم شد این فیک امیدوارم دوست داشته باشین
گریه🥺
بغضم گرفت سر این پارت
لطفا مثل قبل حمایت کنید منو ممنون 💜💜
این ...
این بیبی چکه کوک
کوک : خب بیبی چک چیه؟
ا/ت : یا هفت تن بنگتن
اوکی ولش
کوک : بگو دیگه
ا/ت : این وسیله ای هست که مشخص میکنه من حاملم یانه
کوک : خب ....
.......
عااااااا
...
ا/ت ...یعنی ....
ا/ت : اوهوم
کوک : * اشک شوق
الان خانم من حاملس
ا/ت : اره کوکم
کوک : * خوشحاله ا/ت و بغل میکنه و کوتاه میبوسه
....
......
۵ سال بعد /
...
........
سوجون : مامان بیا دیگه بیا بازی کنیم
ا/ت : صبر کن اومدم گلم
کوک : بدو توپو پرت کن اینور
سوجون : مامانییییی
*میره بغل ا/ت
کوک : ....یااا بچه من اینجا هویجم
سوجون : نه بابایی نه
.....
بابا میدونستی چه زن خوشگلی داری
کوک : اوهوم میدونم
ا/ت : ببین چه چشمایی چه موهایی و ....
کوک : و....
سوجون : چه لباییی دارهههه
کوک : یاااااااا
اون لبا فقط برای منه ها
کلن مامانت برا منه
خودت بزرگ شدی یکی پیدا کن
چشماتو درویش کن سوجون خان
سوجون : باشه
...
مامان چقدر بابا حسوده
ا/ت :*میخنده
اره خیلی حسوده
کوک : من حسودم باشه جئون ا/ت دارم شب برات
........
ا/ت و کوک :*میخندن
....
......
این بود داستان زندگی ا/ت
کسی که اول زندگیش یه انسان بود و بعد یه موجود دیگه
بعد قلبش سنگ شد و کسی که قلبشو نرم کرد جونگ کوک عشق زندگیش بود الان یه پسر خوشگل دارن
به اسم سوجون
اونا الان یه خانواده ی دوست داشتنی و خوبن
خب تموم شد این فیک امیدوارم دوست داشته باشین
گریه🥺
بغضم گرفت سر این پارت
لطفا مثل قبل حمایت کنید منو ممنون 💜💜
۴۴.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.