اونی چان/پارت 2
پارت 2
از زبان راوی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
-کونیکیدا نگران نباش اوناشو خودم درست میکنم
%(اه کشیدن)
(ناعومی ^)
^سلام ایمیکو چان.من ناعومیم
+خش(:
دازای به دفتر رییس رفت تا کارای عضویت ایمیکو رو درست کنه و ایمیکو و ناعومی ساعت ها با هم حرف زدند(از دخترا چه انتظاری داری😂)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پرش زمانی
خونه ی دازای
از زبان ایمیکو
---------------------------------------------------------------------------------------------------
-اینجا خونه ی منه
خونش نسبتا معمولی بود. دوتا اتاق خواب و یه اشپز خونه داشت.
+شام چی بخورم؟گشنمه
-توی یخچال رامن هست
+به!خواهرت رو بعد 12 سال دیدی و اونوقت بهش رامن میدی
-اگ نمیخوای نخور
+باوشهههههههههه
برای دازای هم رامن گرم کردم.توی مدتی که داشتیم شام میخوردیم ساکت بود و هیچی نمیگفت.
بعد از شام اتاقمو نشونم داد و خودش رفت بخوابه.لباسامو عوض کردم و رفتم خوابیدم.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
همه جا تاریک بود.انگار تنها بودم.نه دازای هم اونجا بود.داشت بهم یه چیزی میگفت ولی من نمیشنیدم.می خواستم بدوم سمتش ولی پاهام حرکت نمیکرد.یه سایه سیاه داشت اونو از پشت میگرفت و از من دورش میکرد.دازای به دستام اشاره کرد.دستام داشت میسوخت.
-کو...کو بیدار شو
+چی...چی شده؟
-داشتی توی خواب جیغ میزدی
+خواب بد دیدم
-اوووو
دازای اومد دراز کشید کنارم.
+چیکار میکنی؟
-امشبو پیشت میخوابم.که خواب بد نبینی
+اهان.باشه.
دازای غلطی زد و کل پتو رو با خودش برد.هوا سرده ولی الان تنها چیزی که برام مهمه اینه که اون پیشمه.دیگ تنها نیستم
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 2
گومن اگ بد شد
از زبان راوی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
-کونیکیدا نگران نباش اوناشو خودم درست میکنم
%(اه کشیدن)
(ناعومی ^)
^سلام ایمیکو چان.من ناعومیم
+خش(:
دازای به دفتر رییس رفت تا کارای عضویت ایمیکو رو درست کنه و ایمیکو و ناعومی ساعت ها با هم حرف زدند(از دخترا چه انتظاری داری😂)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پرش زمانی
خونه ی دازای
از زبان ایمیکو
---------------------------------------------------------------------------------------------------
-اینجا خونه ی منه
خونش نسبتا معمولی بود. دوتا اتاق خواب و یه اشپز خونه داشت.
+شام چی بخورم؟گشنمه
-توی یخچال رامن هست
+به!خواهرت رو بعد 12 سال دیدی و اونوقت بهش رامن میدی
-اگ نمیخوای نخور
+باوشهههههههههه
برای دازای هم رامن گرم کردم.توی مدتی که داشتیم شام میخوردیم ساکت بود و هیچی نمیگفت.
بعد از شام اتاقمو نشونم داد و خودش رفت بخوابه.لباسامو عوض کردم و رفتم خوابیدم.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
همه جا تاریک بود.انگار تنها بودم.نه دازای هم اونجا بود.داشت بهم یه چیزی میگفت ولی من نمیشنیدم.می خواستم بدوم سمتش ولی پاهام حرکت نمیکرد.یه سایه سیاه داشت اونو از پشت میگرفت و از من دورش میکرد.دازای به دستام اشاره کرد.دستام داشت میسوخت.
-کو...کو بیدار شو
+چی...چی شده؟
-داشتی توی خواب جیغ میزدی
+خواب بد دیدم
-اوووو
دازای اومد دراز کشید کنارم.
+چیکار میکنی؟
-امشبو پیشت میخوابم.که خواب بد نبینی
+اهان.باشه.
دازای غلطی زد و کل پتو رو با خودش برد.هوا سرده ولی الان تنها چیزی که برام مهمه اینه که اون پیشمه.دیگ تنها نیستم
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 2
گومن اگ بد شد
۱.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.