پارت داریمممم
به تعداد اشک هایمان میخندیم
دیانا
بعد سفارش دادن دوتا فنجون قهوه و کیک کاکائویی.
رومینا شروع کرد به حرف زدن.
(رومینا)تو تازه با ارسلان و مهشاد رفیق شدی
(من)گل کاشتی مرسی که گفتی نمیدونستم
(رومینا)و حتمی متوجه شدی که ارسلان خیلی داره بهت نزدیک میشه؟
(من)خوب بعدش؟
(رومینا)بهت گفتم بیای اینجا که...
حرفش رو قطع کرد و به در ورودی خیره شد که گفتم
(من )که؟
برگشتم و به پشت سرم خیره شدم که دیدم ارسلان اینجاست با تعجب بهش نگاه کردم ولی خوب زیاد زایع نگردم و دوباره به سمت رومینا برگشتم و گفتم
(من )که؟
ارسلان بهمون رسید و رو صندلی کنار من نشست و رو به رومینا گفت
(ارسلان)که؟
(رومینا)که منو ارسلان نامزد هستیم و تو حق نداری زیاد بهش نزدیک بشی
به ارسلان خیره شدم که خیلی بی توجه گفت.
(ارسلان)اون وقت این نامزدی کجا ثبت شده؟
(رومینا)هیچ جا ولی مهم اینه که خوانواده ها راضی باشن که هستند.
(ارسلان) دقیقا کدوم عضو های خوانواده.
(رومینا)خانواده من و خانواده تو
(ارسلان)بین خوانواده من که باید بگم فقط بابام راضیه اونم همچین راضی نیست به خاطر نصبت فامیلی مجبوره.
بعدشم مهم منم که یه نفر دیگه رو دوست دارم پس از منو زندگیم بکش بیرون.
(رومینا)حتمی این دختره ببریخت رو دوست داری؟
ارسلان با یه صورت عصبی روی میز خم شد و تو صورت رومینا گفت.
(ارسلان)اره این دختر رو دوست دارم ترو سننه که راجبش نظر میدی؟
(رومینا)تقاص این کارت رو پس میدی کاشی
(ارسلان)به سلامت.
رومینا کیفش رو برداشت و به سرعت کافه رو ترک کرد که من بی اختیار شروع کردم خندیدن.
ارسلان با صورت پور تعجب بهم خیره شد و گفت.
(ارسلان)چته خول شدی؟
بعد کلی خندیدن گفتم
(من)والا من درک نمیکنم چرا انقدر دخترا دنبالتن
.
البته شوخی کردم ارسلان واقا جذابه.تو فکر خودم.
(ارسلان)مگه من چمه به این جذابی و خوشتیپی.
(من)والا ما که ندیدیم.
ارسلان با چشم های برزخی نگام کرد که خندم دوباره شدت گرفت.
ارسلان قهوم رو از جلوم برداشت و کمی ازش خورد که گفتم
(من)خره دهنیه ها
شونی بالا انداخت که یعنی برام بهم نیست
(ارسلان)اونا رو ولش بدو بریم بچه ها خونه ما منتظرن.
(من)ام چرا؟
(ارسلان)مگم بهت حالا بدو بریم.
باشی گفتم با هم به سمت ماشین رفتیم.
پارت _۲۰
دیانا
بعد سفارش دادن دوتا فنجون قهوه و کیک کاکائویی.
رومینا شروع کرد به حرف زدن.
(رومینا)تو تازه با ارسلان و مهشاد رفیق شدی
(من)گل کاشتی مرسی که گفتی نمیدونستم
(رومینا)و حتمی متوجه شدی که ارسلان خیلی داره بهت نزدیک میشه؟
(من)خوب بعدش؟
(رومینا)بهت گفتم بیای اینجا که...
حرفش رو قطع کرد و به در ورودی خیره شد که گفتم
(من )که؟
برگشتم و به پشت سرم خیره شدم که دیدم ارسلان اینجاست با تعجب بهش نگاه کردم ولی خوب زیاد زایع نگردم و دوباره به سمت رومینا برگشتم و گفتم
(من )که؟
ارسلان بهمون رسید و رو صندلی کنار من نشست و رو به رومینا گفت
(ارسلان)که؟
(رومینا)که منو ارسلان نامزد هستیم و تو حق نداری زیاد بهش نزدیک بشی
به ارسلان خیره شدم که خیلی بی توجه گفت.
(ارسلان)اون وقت این نامزدی کجا ثبت شده؟
(رومینا)هیچ جا ولی مهم اینه که خوانواده ها راضی باشن که هستند.
(ارسلان) دقیقا کدوم عضو های خوانواده.
(رومینا)خانواده من و خانواده تو
(ارسلان)بین خوانواده من که باید بگم فقط بابام راضیه اونم همچین راضی نیست به خاطر نصبت فامیلی مجبوره.
بعدشم مهم منم که یه نفر دیگه رو دوست دارم پس از منو زندگیم بکش بیرون.
(رومینا)حتمی این دختره ببریخت رو دوست داری؟
ارسلان با یه صورت عصبی روی میز خم شد و تو صورت رومینا گفت.
(ارسلان)اره این دختر رو دوست دارم ترو سننه که راجبش نظر میدی؟
(رومینا)تقاص این کارت رو پس میدی کاشی
(ارسلان)به سلامت.
رومینا کیفش رو برداشت و به سرعت کافه رو ترک کرد که من بی اختیار شروع کردم خندیدن.
ارسلان با صورت پور تعجب بهم خیره شد و گفت.
(ارسلان)چته خول شدی؟
بعد کلی خندیدن گفتم
(من)والا من درک نمیکنم چرا انقدر دخترا دنبالتن
.
البته شوخی کردم ارسلان واقا جذابه.تو فکر خودم.
(ارسلان)مگه من چمه به این جذابی و خوشتیپی.
(من)والا ما که ندیدیم.
ارسلان با چشم های برزخی نگام کرد که خندم دوباره شدت گرفت.
ارسلان قهوم رو از جلوم برداشت و کمی ازش خورد که گفتم
(من)خره دهنیه ها
شونی بالا انداخت که یعنی برام بهم نیست
(ارسلان)اونا رو ولش بدو بریم بچه ها خونه ما منتظرن.
(من)ام چرا؟
(ارسلان)مگم بهت حالا بدو بریم.
باشی گفتم با هم به سمت ماشین رفتیم.
پارت _۲۰
۵.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.