فیک ۱۲
+چرا
_ چون میترسم جونت به خطر بیفته
+ نترس نگران نباش
_ مطمئن باشم
+ آره حالا بیا بریم بگیریم بخوابیم
_ باشه پاشو بریم
از زبان ا.ت
رفتیم خوابیدیم ولی من حس بدی داشتم صبح که از خواب پا شدم رفتم از اتاقم بیرون دیدم جونگ کوک در حال حاضر میشه که بره بیرون برای معامله کردن
_سلام میشه نری
+ چرا
_ چون من احساس می کنم قراره برات یه اتفاق بیفته
+ نگران نباش زود برمیگردم
_ میشه منم بیام
+نه
_ تورو خدا
+ باشه برو حاضر شو
_مرسی
حاضر شدن سوار ماشین شدیم و رفتیم یه عالمه بادیگارد باما موتور جلو و پشت مون بودن
وقتی رسیدیم جایی که معامله بود یه خاکی خیلی بزرگ یعنی هیچ کس نبود داخلش فقط خاک بود من داخل ماشین موندم یارو اومد محموله ها رو بگیره پول و جون کوک بده اسلحه رو دراورد و به شکم جونکوک شلیک کرد همه بادیگارد دار تیراندازی کردن من پیاده شدم نشستم جایی که جونکوک افتاده بود بغلش کردم گفتم
_ دیدی واست دردسر داره
+ نگران نباش من با یه تیر نمیمیرم
بعد رفتیم بیمارستان و گفتند
دکتر= تیر که از توی شکمش در آورده بودیم زهر آلود بوده فکر نکنم زنده بمونه
_ آقای دکتر میشه ببینمت
دکتر=نه
_چرا
_ چون میترسم جونت به خطر بیفته
+ نترس نگران نباش
_ مطمئن باشم
+ آره حالا بیا بریم بگیریم بخوابیم
_ باشه پاشو بریم
از زبان ا.ت
رفتیم خوابیدیم ولی من حس بدی داشتم صبح که از خواب پا شدم رفتم از اتاقم بیرون دیدم جونگ کوک در حال حاضر میشه که بره بیرون برای معامله کردن
_سلام میشه نری
+ چرا
_ چون من احساس می کنم قراره برات یه اتفاق بیفته
+ نگران نباش زود برمیگردم
_ میشه منم بیام
+نه
_ تورو خدا
+ باشه برو حاضر شو
_مرسی
حاضر شدن سوار ماشین شدیم و رفتیم یه عالمه بادیگارد باما موتور جلو و پشت مون بودن
وقتی رسیدیم جایی که معامله بود یه خاکی خیلی بزرگ یعنی هیچ کس نبود داخلش فقط خاک بود من داخل ماشین موندم یارو اومد محموله ها رو بگیره پول و جون کوک بده اسلحه رو دراورد و به شکم جونکوک شلیک کرد همه بادیگارد دار تیراندازی کردن من پیاده شدم نشستم جایی که جونکوک افتاده بود بغلش کردم گفتم
_ دیدی واست دردسر داره
+ نگران نباش من با یه تیر نمیمیرم
بعد رفتیم بیمارستان و گفتند
دکتر= تیر که از توی شکمش در آورده بودیم زهر آلود بوده فکر نکنم زنده بمونه
_ آقای دکتر میشه ببینمت
دکتر=نه
_چرا
۳.۹k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.