عشق ارباب
پارت۳۴
داشتیم میرفتیم که یهو کوک زد کنار و وایستاد
ات:چی شد
کوک:پیاده شو
ات:چرا
کوک:پیاده شو(یکم بلند)
پیاده شدم چرا چی شده رفتیم یکم دورتر کنار ساحل
کوک:خوب تعریف کن
ات :چی رو
کوک:چرا گریه میکنی چرا حالت یهو عوض شد
ات :کوک چیزی نیست واقعا
کوک:به خاطر اون خدمتکار که اذیتت کرد
ات:نهه بشین
کنارم نشست
ات:فقط یاد قدیم افتادم
کوک:قدیم
ات:اره وقتی هم مامانم هم بابام مردن
کوک:متاسفم
ات:اشکالی ندارد عادت کردم
کوک:چی شد که ...
ات:همه چیز تعریف کردم
کوک:گفتی کدوم شهر ؟
ات:اینچئون
کوک:گفتی اسم پسره کوک بود
ات :اره کوکککک.... تو
کوک:اوهوم
ات:نه
کوک:اوهوم خودمم
نمیدونم چرا از خوشحالی از اینکه ناجی زندگیم دیدم نمیدونم پریدم بغلش
ات :مرسی
کوک:چرا ؟
ات:به خاطر اینکه تو سختی ها باهام بودی ولی یهو غیبت زد
کوک:من پدرم مجبورم کرد برم آمریکا
ات :آها اشکال نداره حالا بریم دوست قدیمی؟؟
کوک:اوهوم عشق قدیمی
هر دو زدیم زیر خنده
رفتیم نشستیم توی ماشین از اینکه دوباره اون پسره که توی بدترین زمان زندگیم اومد نجاتم داد و بازم توی بدترین زمان زندگیم اومد نجاتم داد خیلی خوشحال بودم بقیه راه خوابیدم
که
کوک:بلند شو ات بلند شو رسیدیم
ات :هوم ؟باشه
پیاده شدم اووو بازم که اومدیم عمارت از عمارت دوباره رفتیم یه عمارت دیگه
ات:خوب بریم دو بزنین
کوک و جیمین:ملکه خسته ایم
ات جین ؟
جین:آخ آخ تلفنم داره زنگ میزنه
ات:نامجون جیهوپ
نامجون و جیهوپ :ماهم که کلا خوابیم
ات :تهیونگ
تهیونگ:آخ آخ چقدر پاک درد میکنه
ات:هی پیشی بیا بریم
همه :پیشی؟کدوم گربه کجاست
ات:آنا شوگا پاشو
شوگا:کوک به زنت یه چیزی بگو ها
کوک:ات
ات:بله
کوک:با پیشی برو (خنده)
شوگا :هعی اولن من اسم دارم اسمم یونگی حالا چون پسر خوبیم بگین شوگا دومن من خستم
ات:اشکال نداره بیا بریم
گوشه کتشو گرفتم و کشیدمش
شوگا:ات ات بزار یک ساعت دیگه
ات:نه
شوگا:مگه تو چاقو نخوردی الان باید استراحت کنی
ات:من استراحتامو کردم
شوگا:اتتتتتتتتت
ات:چیه شوگااااااا
همینجوری کشون کشون شوگا رو بردم رفتیم لب دریا بستنی خوردیم تا شب کنار ساحل نشسته بودیم
شوگا:.....
شرط:۱۲ لایک
داشتیم میرفتیم که یهو کوک زد کنار و وایستاد
ات:چی شد
کوک:پیاده شو
ات:چرا
کوک:پیاده شو(یکم بلند)
پیاده شدم چرا چی شده رفتیم یکم دورتر کنار ساحل
کوک:خوب تعریف کن
ات :چی رو
کوک:چرا گریه میکنی چرا حالت یهو عوض شد
ات :کوک چیزی نیست واقعا
کوک:به خاطر اون خدمتکار که اذیتت کرد
ات:نهه بشین
کنارم نشست
ات:فقط یاد قدیم افتادم
کوک:قدیم
ات:اره وقتی هم مامانم هم بابام مردن
کوک:متاسفم
ات:اشکالی ندارد عادت کردم
کوک:چی شد که ...
ات:همه چیز تعریف کردم
کوک:گفتی کدوم شهر ؟
ات:اینچئون
کوک:گفتی اسم پسره کوک بود
ات :اره کوکککک.... تو
کوک:اوهوم
ات:نه
کوک:اوهوم خودمم
نمیدونم چرا از خوشحالی از اینکه ناجی زندگیم دیدم نمیدونم پریدم بغلش
ات :مرسی
کوک:چرا ؟
ات:به خاطر اینکه تو سختی ها باهام بودی ولی یهو غیبت زد
کوک:من پدرم مجبورم کرد برم آمریکا
ات :آها اشکال نداره حالا بریم دوست قدیمی؟؟
کوک:اوهوم عشق قدیمی
هر دو زدیم زیر خنده
رفتیم نشستیم توی ماشین از اینکه دوباره اون پسره که توی بدترین زمان زندگیم اومد نجاتم داد و بازم توی بدترین زمان زندگیم اومد نجاتم داد خیلی خوشحال بودم بقیه راه خوابیدم
که
کوک:بلند شو ات بلند شو رسیدیم
ات :هوم ؟باشه
پیاده شدم اووو بازم که اومدیم عمارت از عمارت دوباره رفتیم یه عمارت دیگه
ات:خوب بریم دو بزنین
کوک و جیمین:ملکه خسته ایم
ات جین ؟
جین:آخ آخ تلفنم داره زنگ میزنه
ات:نامجون جیهوپ
نامجون و جیهوپ :ماهم که کلا خوابیم
ات :تهیونگ
تهیونگ:آخ آخ چقدر پاک درد میکنه
ات:هی پیشی بیا بریم
همه :پیشی؟کدوم گربه کجاست
ات:آنا شوگا پاشو
شوگا:کوک به زنت یه چیزی بگو ها
کوک:ات
ات:بله
کوک:با پیشی برو (خنده)
شوگا :هعی اولن من اسم دارم اسمم یونگی حالا چون پسر خوبیم بگین شوگا دومن من خستم
ات:اشکال نداره بیا بریم
گوشه کتشو گرفتم و کشیدمش
شوگا:ات ات بزار یک ساعت دیگه
ات:نه
شوگا:مگه تو چاقو نخوردی الان باید استراحت کنی
ات:من استراحتامو کردم
شوگا:اتتتتتتتتت
ات:چیه شوگااااااا
همینجوری کشون کشون شوگا رو بردم رفتیم لب دریا بستنی خوردیم تا شب کنار ساحل نشسته بودیم
شوگا:.....
شرط:۱۲ لایک
۸.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.