هعی میخوام یه داستان براتون بگم🙂💔

هعی میخوام یه داستان براتون بگم🙂💔

روزی روزگاری یه دختری زندگی میکرد که خیلی تنها بود

اون هیچ دوستی نداشت🙂💔

نه تو فامیل نه تو هیچ جایی🙂💔🥀

دخترک به مدرسه میره
و فک میکنه دوست پیدا میکنه اما اشتباه میکنه💔💔🙂🙂
اما یه دوست پیدا میکنه تو مدرسه به اون بزرگی فقط یدونه

اونا بهترین دوستای هم میشن اما...🙂💔

تا اینکه یه دختر وارد مدرسه میشه
یه دختر جدید و قلب دوست دخترک رو تسخیر میکنه
دوسته دخترک دخترک ‌و ول میکنه🙂💔🥀🍃

و دخترک تنها میشه بدون دوست 🙂💔

اونا باهم دخترک و اذیت میکنن
مسخرش میکنن🙂💔

چند سال بعد دخترک به راهنمایی میره
نا امید از هیچ دوستی
نه تو فامیل نه تو مدرسه💔🙂

تا اینکه به یه برنامه میره به نام ویسگون💔🙂




..............

اونجا تنها میشه💔💔🙂🙂

تنهای تنها💔🙂

انقد تنها که تنهایی براش داد میزنه🙂💔


پایان....


اما دخترک تنها نبود
اون خودشو داشت و کیپاپ
کیپاپ چیزی بود که به دخترک جون و امید میداد و زندگی🙂💖💖💔