پارت۴
پارت۴
☆
☆
ویو ات
اون شب اونقدر رقصیدم که دیگه نای انجام دادن هیچ کاری رو نداشتم...
ویو کوک
ات داشت باهام میرقصید که یهو افتاد رو دستم گرفتمش اما مثل اینکه بیهوش شده بود سریع از اونجا زدم بیرون گذاشتم روی صندلی عقب درازش کردم همچنان بیهوش بود..
رسیدیم بیمارستان بردنش بخش اورژانس و بهش شوک وارد کردن بهوش که اومد سویو خواهر ات اومد..
بچه ها کوک اون شب قبل اینکه ات بیهوش بشه میخواست بهش بگه که با خواهر ات از قبل تو رله اما تعجبی نباشه خواهر ات ۱۹ سالشه و همونطور که بهتون گفتم اگه یادتون باشه گفتم کوک ۱۹ سالشه اما برا اینکه تو کلاس سیگار کشیده انداختن و الان هم کلاسی ات هستش از نظر من کوک باید اینو زود تر به ات بگه اما داخل وقت مناسب...
کوک: دکتر ات حالش خوبه؟!
آقای وینگسسون(دکتر): ات حالش خوبه اما کم خونی پیدا کرده اما علت بیهوشیش به کم خونی ربطی نداره علتش این بوده که از روی خستگی فشارش افتاده
سویو: سلام کوک تو چرا اینجایی؟
کوک: باشه بهت توضیح میدم اما نگران نباش ات فعلا حالش خوبه..
کوک سویو رو برد روی صندلی های گوشه بیمارستان نشوند
کوک: ببین سویو باید تا آخر حرفام بهم گوش کنی خب!؟
سویو: خوب!
کوک:ببین همه ی اینا برای خوشحالی اته.. رل قبلی اتو یادته؟!
سویو: تهیونگ؟!
کوک: اره همون... ات برا اینکه تهیونگ بهش خیانت کرده ازش جدا شده صبح ات نرسید بیاد مدرسه اما اومد که بیاد حاضری بزنه..
سویو: اینارو میدونم برو سر اصل مطلب!
کوک: قول دادی وسط حرفم نپری! خوب اره ات اومد اما دیر شده بود یهو دید تهیونگ داره با سوزانا لب میگیره آتیشی شدو بدو بدو کرد سمت سوزانا اما سوزانا جا خالی داد داشت میرفت تو دیوار که من گرفتمش چون ناراحت بود بردمش کافی شاپ بعد دیدم داره گریه میکنه بعد وقتی ازش پرسیدم چیشده گفت امروز من بیشش بودمو ضایع نشود اما بعدا چیکار کنه منم گفتم نگران نباشه چون من نمیزارم ضایع بشه همین بعد که رفتیم رستوران..
سویو: کوک واقعا که یعنی دقیقا داری بهم میگی باهم شام خوردین!
کوک: نه بد برداشت نکن! من بردمش که گشنه و خسته به تو و مامانت تحویلش ندم فقط قستم همین بود ات رفت وسط و شروع کرد به رقصیدن منم رو صندلی نشسته بودم و نگاش میکردم یهویی بیهوش شد و منم آوردمش اینجا که دکتر گفت از روی خستگی فشارش افتاده همین اما فقط هر کاری میکنی به ات نگو منو تو با هم تو رابطه ایم باشه؟!
سویو: باشه عشقم!
اینارو گفتن و همو بغل کردن
ادامش داخل پارت بعد😉😊
البته چون من شرتی نذاشتم قرار نیست که شما حمایت نکنین 🤨😌
من به حمایتاتون احتیاج دارم 🤧🥺🙁
☆
☆
ویو ات
اون شب اونقدر رقصیدم که دیگه نای انجام دادن هیچ کاری رو نداشتم...
ویو کوک
ات داشت باهام میرقصید که یهو افتاد رو دستم گرفتمش اما مثل اینکه بیهوش شده بود سریع از اونجا زدم بیرون گذاشتم روی صندلی عقب درازش کردم همچنان بیهوش بود..
رسیدیم بیمارستان بردنش بخش اورژانس و بهش شوک وارد کردن بهوش که اومد سویو خواهر ات اومد..
بچه ها کوک اون شب قبل اینکه ات بیهوش بشه میخواست بهش بگه که با خواهر ات از قبل تو رله اما تعجبی نباشه خواهر ات ۱۹ سالشه و همونطور که بهتون گفتم اگه یادتون باشه گفتم کوک ۱۹ سالشه اما برا اینکه تو کلاس سیگار کشیده انداختن و الان هم کلاسی ات هستش از نظر من کوک باید اینو زود تر به ات بگه اما داخل وقت مناسب...
کوک: دکتر ات حالش خوبه؟!
آقای وینگسسون(دکتر): ات حالش خوبه اما کم خونی پیدا کرده اما علت بیهوشیش به کم خونی ربطی نداره علتش این بوده که از روی خستگی فشارش افتاده
سویو: سلام کوک تو چرا اینجایی؟
کوک: باشه بهت توضیح میدم اما نگران نباش ات فعلا حالش خوبه..
کوک سویو رو برد روی صندلی های گوشه بیمارستان نشوند
کوک: ببین سویو باید تا آخر حرفام بهم گوش کنی خب!؟
سویو: خوب!
کوک:ببین همه ی اینا برای خوشحالی اته.. رل قبلی اتو یادته؟!
سویو: تهیونگ؟!
کوک: اره همون... ات برا اینکه تهیونگ بهش خیانت کرده ازش جدا شده صبح ات نرسید بیاد مدرسه اما اومد که بیاد حاضری بزنه..
سویو: اینارو میدونم برو سر اصل مطلب!
کوک: قول دادی وسط حرفم نپری! خوب اره ات اومد اما دیر شده بود یهو دید تهیونگ داره با سوزانا لب میگیره آتیشی شدو بدو بدو کرد سمت سوزانا اما سوزانا جا خالی داد داشت میرفت تو دیوار که من گرفتمش چون ناراحت بود بردمش کافی شاپ بعد دیدم داره گریه میکنه بعد وقتی ازش پرسیدم چیشده گفت امروز من بیشش بودمو ضایع نشود اما بعدا چیکار کنه منم گفتم نگران نباشه چون من نمیزارم ضایع بشه همین بعد که رفتیم رستوران..
سویو: کوک واقعا که یعنی دقیقا داری بهم میگی باهم شام خوردین!
کوک: نه بد برداشت نکن! من بردمش که گشنه و خسته به تو و مامانت تحویلش ندم فقط قستم همین بود ات رفت وسط و شروع کرد به رقصیدن منم رو صندلی نشسته بودم و نگاش میکردم یهویی بیهوش شد و منم آوردمش اینجا که دکتر گفت از روی خستگی فشارش افتاده همین اما فقط هر کاری میکنی به ات نگو منو تو با هم تو رابطه ایم باشه؟!
سویو: باشه عشقم!
اینارو گفتن و همو بغل کردن
ادامش داخل پارت بعد😉😊
البته چون من شرتی نذاشتم قرار نیست که شما حمایت نکنین 🤨😌
من به حمایتاتون احتیاج دارم 🤧🥺🙁
۱.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.