فیک تهیونگگگگگگ:)
پارت 1
داشتم اماده میشدم که برای اولین بار به شرکت بابام و شریکش یعنی عموم برم.
لباس استین بلند مشکی پوشیدم و یه شلوار کتی، موهای بلندمو باز کردم و دورم ریختم و ارایش خیلی کمی کردم.
داشتم کفشامو میپوشیدم که صدای مامان بلند شد
مامان:دخترم زود باش ماشین منتظره
من: باشه مامان اومدم
پله هارو پایین اومدم و با یه خداحافظ بلند خونه رو ترک کردم و سمت ماشین رفتم.
نمای شرکت سیاه و سفید بود، وارد که شدم همهی کارمندا بهم تعظیم کردن. ـ
همهی وسـایل سیاه و زرشکی بود. خوشم اومد.
داشتم اماده میشدم که برای اولین بار به شرکت بابام و شریکش یعنی عموم برم.
لباس استین بلند مشکی پوشیدم و یه شلوار کتی، موهای بلندمو باز کردم و دورم ریختم و ارایش خیلی کمی کردم.
داشتم کفشامو میپوشیدم که صدای مامان بلند شد
مامان:دخترم زود باش ماشین منتظره
من: باشه مامان اومدم
پله هارو پایین اومدم و با یه خداحافظ بلند خونه رو ترک کردم و سمت ماشین رفتم.
نمای شرکت سیاه و سفید بود، وارد که شدم همهی کارمندا بهم تعظیم کردن. ـ
همهی وسـایل سیاه و زرشکی بود. خوشم اومد.
۴.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.