انتقامی که به عشق منجر شد پارت پنجم
#انتقامی_کهبه_عشق_منجر_شد_پارت_پنجم
ماشینو روشن کردم وظبتو روشن کردم
شروع کردیم دیونه بازی
دینو رو جلو در خونشون پیاده کردم خودم رفتم خونه خودمون
بدون اینکه اینور اونورو نگا کنم رفتم بالا تو اتاقم
هر اتاق خودش یا دستشویی داشت که خیلی خوب لباسمو در اوردم یه بالانافی بایه دامن کوتاه طلایی پوشیدم با کمربند مشکیم پوشیدم موهامواز کنار تیغ ماهی باعتم و با کش بستم قاب طلاییمم زدم به گوشیم یه دوشم با عطر گرفتم اومدم بیرون یه نگا به پله یه نگا به نرده خب نرده راحت تره بریم سرسره بازی ویژژژژ اغاا وسط راه نمدونم چیشد
خدایا منو ببخش بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد...
داشتم اشهمدو میخوندم که رفتم تو دل یکی ای خدا قربون داداشم برین نجاتم داد عطرشو بو کردم ولی اینکه نه عطر بابا بود نه مامان نه داریوش خاک به گورم پس کیهه بسم الله ولی عطرش عجب خوش بوعه هاا سرمو اوردم بالا
چییییی این که همون پسرس که تو پاساژ دعوان شد اینجا چیکار میکنه
داشتم باخودم حرف میزدم که پسره گفت
پسره:تموم شدم برو کنار
چییی پروووو بیتر ادب از خود راضی
من:تموم بودی اصلا نبودی از خود راضی داشتم با خودای خودم گله میکردم که چه گناهی به درگاهش کردم هی باید ترو ببینم
پسره دهنش بسته شده بود با حرص رفت منم صاف وایسادم رفتم تو اشپزخونه پیش ننم
من:مامان اینا کین این پسره اینجا چیکار میکنه
ماشینو روشن کردم وظبتو روشن کردم
شروع کردیم دیونه بازی
دینو رو جلو در خونشون پیاده کردم خودم رفتم خونه خودمون
بدون اینکه اینور اونورو نگا کنم رفتم بالا تو اتاقم
هر اتاق خودش یا دستشویی داشت که خیلی خوب لباسمو در اوردم یه بالانافی بایه دامن کوتاه طلایی پوشیدم با کمربند مشکیم پوشیدم موهامواز کنار تیغ ماهی باعتم و با کش بستم قاب طلاییمم زدم به گوشیم یه دوشم با عطر گرفتم اومدم بیرون یه نگا به پله یه نگا به نرده خب نرده راحت تره بریم سرسره بازی ویژژژژ اغاا وسط راه نمدونم چیشد
خدایا منو ببخش بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد...
داشتم اشهمدو میخوندم که رفتم تو دل یکی ای خدا قربون داداشم برین نجاتم داد عطرشو بو کردم ولی اینکه نه عطر بابا بود نه مامان نه داریوش خاک به گورم پس کیهه بسم الله ولی عطرش عجب خوش بوعه هاا سرمو اوردم بالا
چییییی این که همون پسرس که تو پاساژ دعوان شد اینجا چیکار میکنه
داشتم باخودم حرف میزدم که پسره گفت
پسره:تموم شدم برو کنار
چییی پروووو بیتر ادب از خود راضی
من:تموم بودی اصلا نبودی از خود راضی داشتم با خودای خودم گله میکردم که چه گناهی به درگاهش کردم هی باید ترو ببینم
پسره دهنش بسته شده بود با حرص رفت منم صاف وایسادم رفتم تو اشپزخونه پیش ننم
من:مامان اینا کین این پسره اینجا چیکار میکنه
۲.۷k
۰۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.