رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۳۰
+شیدا من نمیخوام زندگی اینجارو
شیدا: میدونم! واسه همین قراره ب شروین بگم من باتو برمیگردم ایران
زدم رو ترمز
+چی؟
شیدا: خب گفتم که هرجور تو میخوای اگه الانم بخوای بری باهات میام فقط یکم زمان ک شروین حالش خوب شه!
+باشه ی چن ماهی
شیدا: چیه فک کردی میگم باید اینجا بمونیم؟
+شاید
شیدا: خوشحال باش تنها کسی هستی ک نظراتش برام مهمه
+خوبه،راستی جریان اون حرفای وکلیت چیه؟!
شیدا: خب اون شرکت مال منه
+خب!! اون وسط من چیزی خواستم ازت؟
شیدا: خب منکه میام باهات ایران میخواستم ک...
+نخیر نخواه من همچین چیزیو قبول نمیکنم تو راجع ب من چی فک کردی؟
شیدا: چقدرم بهت برمیخوره ماهور
چیزی نشده ک باشه بیخیال اروم باش
+کار مسخره ای بود!
شیدا: باشه ببخشید
تا رسیدن به خونه سکوت کردم ...
ترانه
صحنه مسخره ای ک شیداو ماهورو باهم دیدم همش جلو چشم بود لعنت به همتون
حواسمو پرت فیلم کردم که نگاهم خورد به شیدایی که نشست رو پای ماهور! دست مشت شده ی ماهورو دیدم
پوزخندی زدم که از چشش دور نموند
قبل از هر واکنش دیگه ای شروین اسممو صدا زد
_جونم
سرشو برد سمت گردنمو عمیق نفس کشید:عطرتو دوسدارم!
گردنمو بوسید چشامو بستم قصد عقب کشیدن نداشت حالم عوض شد با صدای ماهور بزور اومدم عقب
+بریم تو اتاق؟!
برگشتم نگاشون کردم دستشو گرفت رفتن تو از لج من اینکارو میکنه!!
بهمون میکروفون وصل بود سعی میکردم شروین متوجهش نشه
" راوی "
ماهور برای خودشو شیدا نوشیدنی اوردو لیوانی که داد دست شیدا حاوی بیهوشی بود
شیدا با لذت لیوانو سرکشید و اومد طرفش که رو تخت نشسته بود هلش داد سمت تخت و خم شد روش تو سکوت بهش خیره شد شیدا نگاه غرق لذتشو سمت چشاش سوق داد و لباش رو گردن صورت ماهور رژه میرفت طولی نکشید تو بغلش بیهوش شد
ماهور پکر خوابوندش رو تختو رفت سمت میکرفونش
کمی اونور تر توی هال طبقه پایین عمارت شروین داشت نقشه بودن با ترانه رو می کشید همینطور ک زیر گوششو اروم و پشت سرهم میبوسید: بریم ی شب خوب داشته باشیم؟ قول میدم بهت بد نگذره
من عاشق اینم ک زودی وا میدی پرنسس
حتی طاقت ی بوسه رم نداری و من دیگه نمیتونم بیخیالت بشم
اینو شنیدن! ترانه شنید! رادوینو روشنک هم شنیدن!
ماهوری م ک با دقت حواسش به میکرفونش بود شنید! لبخند حرصی زد و کنار شیدا دراز کشید
همه از سکوت متوجه وضعیت اون دوتا بودن و ماهوری ک عصبانی میکرفونو کوبید سمت دیوار
ترانه بخاطر اینکه چرا بعد از مدتها میکرفون وصل کرد به خودش داشت خودشو لعنت میکرد
ترانه
شروین بغلم کرد
شروین: بریم
چشامو بستم بدتر این عذابم میداد بچه ها میشنیدن حرفامونو
منو گذاشت رو تخت اومد روم
سرشو برد سمت گردنم
قشنگ قصدش مشخص بود
_امشب نمیتونم!
شروین:چرا خوشگلم؟...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #شیک #عاشقانه #دخترونه #عشق
+شیدا من نمیخوام زندگی اینجارو
شیدا: میدونم! واسه همین قراره ب شروین بگم من باتو برمیگردم ایران
زدم رو ترمز
+چی؟
شیدا: خب گفتم که هرجور تو میخوای اگه الانم بخوای بری باهات میام فقط یکم زمان ک شروین حالش خوب شه!
+باشه ی چن ماهی
شیدا: چیه فک کردی میگم باید اینجا بمونیم؟
+شاید
شیدا: خوشحال باش تنها کسی هستی ک نظراتش برام مهمه
+خوبه،راستی جریان اون حرفای وکلیت چیه؟!
شیدا: خب اون شرکت مال منه
+خب!! اون وسط من چیزی خواستم ازت؟
شیدا: خب منکه میام باهات ایران میخواستم ک...
+نخیر نخواه من همچین چیزیو قبول نمیکنم تو راجع ب من چی فک کردی؟
شیدا: چقدرم بهت برمیخوره ماهور
چیزی نشده ک باشه بیخیال اروم باش
+کار مسخره ای بود!
شیدا: باشه ببخشید
تا رسیدن به خونه سکوت کردم ...
ترانه
صحنه مسخره ای ک شیداو ماهورو باهم دیدم همش جلو چشم بود لعنت به همتون
حواسمو پرت فیلم کردم که نگاهم خورد به شیدایی که نشست رو پای ماهور! دست مشت شده ی ماهورو دیدم
پوزخندی زدم که از چشش دور نموند
قبل از هر واکنش دیگه ای شروین اسممو صدا زد
_جونم
سرشو برد سمت گردنمو عمیق نفس کشید:عطرتو دوسدارم!
گردنمو بوسید چشامو بستم قصد عقب کشیدن نداشت حالم عوض شد با صدای ماهور بزور اومدم عقب
+بریم تو اتاق؟!
برگشتم نگاشون کردم دستشو گرفت رفتن تو از لج من اینکارو میکنه!!
بهمون میکروفون وصل بود سعی میکردم شروین متوجهش نشه
" راوی "
ماهور برای خودشو شیدا نوشیدنی اوردو لیوانی که داد دست شیدا حاوی بیهوشی بود
شیدا با لذت لیوانو سرکشید و اومد طرفش که رو تخت نشسته بود هلش داد سمت تخت و خم شد روش تو سکوت بهش خیره شد شیدا نگاه غرق لذتشو سمت چشاش سوق داد و لباش رو گردن صورت ماهور رژه میرفت طولی نکشید تو بغلش بیهوش شد
ماهور پکر خوابوندش رو تختو رفت سمت میکرفونش
کمی اونور تر توی هال طبقه پایین عمارت شروین داشت نقشه بودن با ترانه رو می کشید همینطور ک زیر گوششو اروم و پشت سرهم میبوسید: بریم ی شب خوب داشته باشیم؟ قول میدم بهت بد نگذره
من عاشق اینم ک زودی وا میدی پرنسس
حتی طاقت ی بوسه رم نداری و من دیگه نمیتونم بیخیالت بشم
اینو شنیدن! ترانه شنید! رادوینو روشنک هم شنیدن!
ماهوری م ک با دقت حواسش به میکرفونش بود شنید! لبخند حرصی زد و کنار شیدا دراز کشید
همه از سکوت متوجه وضعیت اون دوتا بودن و ماهوری ک عصبانی میکرفونو کوبید سمت دیوار
ترانه بخاطر اینکه چرا بعد از مدتها میکرفون وصل کرد به خودش داشت خودشو لعنت میکرد
ترانه
شروین بغلم کرد
شروین: بریم
چشامو بستم بدتر این عذابم میداد بچه ها میشنیدن حرفامونو
منو گذاشت رو تخت اومد روم
سرشو برد سمت گردنم
قشنگ قصدش مشخص بود
_امشب نمیتونم!
شروین:چرا خوشگلم؟...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #شیک #عاشقانه #دخترونه #عشق
۲۵.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.