♡pt: ²⁹ ♡I never loved you
( از زبان کوک)
مرتیکه میکشمت
کوک: جیمین، تهیونگ
«در زدن»
کوک: بیاید تو
جیمین: داداشم چی شده
تهیونگ: چیه
کوک: هوانگ اشغال امدع اسلحم کجاس
تهیونگ: بیا بگیرش «از شلوارش در اورد»
کوک: خوب نگاه کنید میکشمش بعد شما میبرید گم گورش میکنین
جیمین: داداش اروم باش چشم هات قرمز شده
کوک: جیمین «زد رو میز» من بهت چی گفتم
جیمین: حله
کوک: تهیونگ«داد» تو با من بیا
تهیونگ: بریم
(از زبان ا/ت)
کوک خیلی خطریه نباید بزارم هوانگ بیاد
ا/ت: هوانگ کوک...
«حرفش رو قطع کرد»
هوانگ: من امدم که بمیرم وگرنه تنها میفرستادمت
ا/ت: هوانگ میدونم ولی تو هنوز باید زندگی کنی
هوانگ: ارزش داره بنظرت اونم برای این زندگی
ا/ت: همیشه کم کم درست میشه
هوانگ: ایکاش ا/ت ولی نه همیشه به سرعت بدتر میشه
ا/ت: کوک میکشت
هوانگ: مرگ خیلی زیباس ا/ت
ا/ت: زیباس..... هوم.... قبول دارم ولی تو باید برای چند نفر که دوستت دارن مثل خانواده ادامه بدی
هوانگ: خانواده من همیشه جز بدی به من خیری نداشتن
ا/ت: بخاطر خودت
هوانگ: فقط ازت میخام اگه شد نترسی منو قراره جلوی چشم تو بکشن
ا/ت: هوانگ این حرف رو نزن من سعی میکنم که کوک رو نظرش رو عوض کنم
هوانگ: من باید اون رو ببخشم ولی انگار اون باید منو ببخشه
کوک: هوانگگگ «داد»
ا/ت: ک... کوک امد «رنگش سفید شد»
هوانگ: ا/ت نترس فقط باشه
ا/ت: نه من نمیزارم بکشت
هوانگ: تو نمیتونی کاری کنی ولی میتونی نترسی
هوانگ: خوب دیگه بریم
ا/ت: بریم
«دستمو از پشت گرفت»
هوانگ: عشقممممم «داد»
کوک:*ونی کجایییی بیا بیرون
هوانگ: من اینجام
کوک: ا/....ا/ت «خیلی عصبانی شد» چرا ا/ت کبودههههه«داد»
هوانگ: فکر کردی من باهات شوخی دارم
کوک: تو این کارو کردی اره
هوانگ: با بیبی خوش گذروندیم
کوک:«اسلحه رو گرفت رو به هوانگ» میکشمت
هوانگ: بکش
«کوک شلیک کرد»
..........
..........
...........
ا/ت: اخ «به ا/ت تیر خورد»
مرتیکه میکشمت
کوک: جیمین، تهیونگ
«در زدن»
کوک: بیاید تو
جیمین: داداشم چی شده
تهیونگ: چیه
کوک: هوانگ اشغال امدع اسلحم کجاس
تهیونگ: بیا بگیرش «از شلوارش در اورد»
کوک: خوب نگاه کنید میکشمش بعد شما میبرید گم گورش میکنین
جیمین: داداش اروم باش چشم هات قرمز شده
کوک: جیمین «زد رو میز» من بهت چی گفتم
جیمین: حله
کوک: تهیونگ«داد» تو با من بیا
تهیونگ: بریم
(از زبان ا/ت)
کوک خیلی خطریه نباید بزارم هوانگ بیاد
ا/ت: هوانگ کوک...
«حرفش رو قطع کرد»
هوانگ: من امدم که بمیرم وگرنه تنها میفرستادمت
ا/ت: هوانگ میدونم ولی تو هنوز باید زندگی کنی
هوانگ: ارزش داره بنظرت اونم برای این زندگی
ا/ت: همیشه کم کم درست میشه
هوانگ: ایکاش ا/ت ولی نه همیشه به سرعت بدتر میشه
ا/ت: کوک میکشت
هوانگ: مرگ خیلی زیباس ا/ت
ا/ت: زیباس..... هوم.... قبول دارم ولی تو باید برای چند نفر که دوستت دارن مثل خانواده ادامه بدی
هوانگ: خانواده من همیشه جز بدی به من خیری نداشتن
ا/ت: بخاطر خودت
هوانگ: فقط ازت میخام اگه شد نترسی منو قراره جلوی چشم تو بکشن
ا/ت: هوانگ این حرف رو نزن من سعی میکنم که کوک رو نظرش رو عوض کنم
هوانگ: من باید اون رو ببخشم ولی انگار اون باید منو ببخشه
کوک: هوانگگگ «داد»
ا/ت: ک... کوک امد «رنگش سفید شد»
هوانگ: ا/ت نترس فقط باشه
ا/ت: نه من نمیزارم بکشت
هوانگ: تو نمیتونی کاری کنی ولی میتونی نترسی
هوانگ: خوب دیگه بریم
ا/ت: بریم
«دستمو از پشت گرفت»
هوانگ: عشقممممم «داد»
کوک:*ونی کجایییی بیا بیرون
هوانگ: من اینجام
کوک: ا/....ا/ت «خیلی عصبانی شد» چرا ا/ت کبودههههه«داد»
هوانگ: فکر کردی من باهات شوخی دارم
کوک: تو این کارو کردی اره
هوانگ: با بیبی خوش گذروندیم
کوک:«اسلحه رو گرفت رو به هوانگ» میکشمت
هوانگ: بکش
«کوک شلیک کرد»
..........
..........
...........
ا/ت: اخ «به ا/ت تیر خورد»
۹۳.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.