چند پارتی یا ۳ پارتی یا ۲ پارتی
داشتین میرفتین سفر یه هفته ای و تو از کوک قهر بودی (فلش بک به دیشب )
بعد از سفر کاری اومده بود خونه و تو چون دلتنگش بودی بهش گفتی میشه بیای با هم یه شب رویایی بسازیم .و اون به خاطر اینکه خسته بود گفت الان نمیشا رفت خوابید.
(اکنون)
داشتین تو ماشین میرفتین که داشت بارون میبارید قطره های باران به پنجره های ماشین میچکید که در آن هنگام ا'ت داشت به بیرون نگاه میکرد. کوک:بااام قهری ؟؟ ا'ت :.....کوک:چرا باهام حرف نمیزنی ؟؟ کلا دیگه باهام حرف نمیزنی؟؟ داریم میریم تعطیلات ها مثلا باید بهمون خوش بگذره¡!!!!
ا'ت :.... داشت اینجوری حرف میزد که کم کم داشت عصبانی میشد و تو هندزفری توی کیفت رو برداشتی و باز کردی و با گوشی موزیک رو باز کردی وانمود کردی که دیگا صداشو نمیشنوی ولی صدای مکزیک خیلی کم بود و تو کاملا واضح صداشو داشتی.
کوک: من پریشب بد یکی شب خوابیدم.
ا'ت وقتی حرفی که زد رو شنیدی ودرد شک شدی ولی اصلا نشون ندادی ولی درونت داشت خودشو قورت میداد و تو پنجره ر پایین زدی و یه نفس عمیق کشیدی قطره های باران داشتند از آسمان می چکیدند و درون ماشین را خیس میکردند . کوک: داری چه غلطی میکنی دختر احمق . رگ لجبازی تو هم گرفت که پنجره رو نبستی ولی گمی بعد متوجه شدی داری کاملا خیس میشی و پنجرا رو بالا کشیدی.
سکوت کل ماشین رو فرا گرفته بود ولی ذهن و قلب تو در حال جر و بحث بود که حرف کوک راست بود یا نه ؟؟
(پرش زمانی)
رسیدین جایی که کوک رزرو کرده بود مثل ویلا بود نا خود ویلا بود
وقتی رسیدید و رفتید تو کوک خیلی خسته بود و رفت خوابید و تو رفتی و غذا رو آماده کردی و گذاشتی رو گاز و رفتی خوراکی برداشتی و رفتی نشستی و تلوزیون نگا کردی .
کوک بعد اینکه بلند شد اومد و گفت: گسنمه. ا'ت:.... اومد و کمی غذا ریخت تو بشقاب و داد کوک کوک بعد اینکه غذا ر تموم کرد گفت: من شیرموز میخوام و اینکه تو غذا نمیخوری ؟؟؟؟
رفتی براش شیرموز درست کردی و دادی خورد و خودت غذاتو خوردی بعد رفتی خوابیدی کوک اومد کنارت دراز کشید و گفت میخوام امشب با هم باشیم . ا'ت نتونست جلو خودشو بگیره و گفت: نمیشه امروز من خستم . کوک : داری انتقام میگیری ؟؟! ا'ت: نه فقط دارم میگم خستم .
ولی کوک حرف ا'ت رو گوش نداد و شروع کرد به بوسیدن لباش بعدش ( دیگه خودتون با ذهن مریضتون تصورش کنید ) بعد بردتت حموم بعد حموم لباسات رو پوشوند بعد دلت و ماساژ داد و تو زود خوابیدی
(پرش زمانی صبح)
ا'ت بیدار شد دید کوک کنارش نیست بعد صدای کوک رو شنید که داشت آهنگ میخوند ا'ت بلند شد اما نمیتونست راه بره ولی بازم با کمک دیوار راه رفت و به سمت صدای کوک حرکت کرد صدا از آشپزخونه میومد به سمت آشپزخونه حرکت کردی ولی خیلی درد داشتی و...
در خماری بمانید
شرط
لایک:۴
کامنت:۴
فالو:۰
بعد از سفر کاری اومده بود خونه و تو چون دلتنگش بودی بهش گفتی میشه بیای با هم یه شب رویایی بسازیم .و اون به خاطر اینکه خسته بود گفت الان نمیشا رفت خوابید.
(اکنون)
داشتین تو ماشین میرفتین که داشت بارون میبارید قطره های باران به پنجره های ماشین میچکید که در آن هنگام ا'ت داشت به بیرون نگاه میکرد. کوک:بااام قهری ؟؟ ا'ت :.....کوک:چرا باهام حرف نمیزنی ؟؟ کلا دیگه باهام حرف نمیزنی؟؟ داریم میریم تعطیلات ها مثلا باید بهمون خوش بگذره¡!!!!
ا'ت :.... داشت اینجوری حرف میزد که کم کم داشت عصبانی میشد و تو هندزفری توی کیفت رو برداشتی و باز کردی و با گوشی موزیک رو باز کردی وانمود کردی که دیگا صداشو نمیشنوی ولی صدای مکزیک خیلی کم بود و تو کاملا واضح صداشو داشتی.
کوک: من پریشب بد یکی شب خوابیدم.
ا'ت وقتی حرفی که زد رو شنیدی ودرد شک شدی ولی اصلا نشون ندادی ولی درونت داشت خودشو قورت میداد و تو پنجره ر پایین زدی و یه نفس عمیق کشیدی قطره های باران داشتند از آسمان می چکیدند و درون ماشین را خیس میکردند . کوک: داری چه غلطی میکنی دختر احمق . رگ لجبازی تو هم گرفت که پنجره رو نبستی ولی گمی بعد متوجه شدی داری کاملا خیس میشی و پنجرا رو بالا کشیدی.
سکوت کل ماشین رو فرا گرفته بود ولی ذهن و قلب تو در حال جر و بحث بود که حرف کوک راست بود یا نه ؟؟
(پرش زمانی)
رسیدین جایی که کوک رزرو کرده بود مثل ویلا بود نا خود ویلا بود
وقتی رسیدید و رفتید تو کوک خیلی خسته بود و رفت خوابید و تو رفتی و غذا رو آماده کردی و گذاشتی رو گاز و رفتی خوراکی برداشتی و رفتی نشستی و تلوزیون نگا کردی .
کوک بعد اینکه بلند شد اومد و گفت: گسنمه. ا'ت:.... اومد و کمی غذا ریخت تو بشقاب و داد کوک کوک بعد اینکه غذا ر تموم کرد گفت: من شیرموز میخوام و اینکه تو غذا نمیخوری ؟؟؟؟
رفتی براش شیرموز درست کردی و دادی خورد و خودت غذاتو خوردی بعد رفتی خوابیدی کوک اومد کنارت دراز کشید و گفت میخوام امشب با هم باشیم . ا'ت نتونست جلو خودشو بگیره و گفت: نمیشه امروز من خستم . کوک : داری انتقام میگیری ؟؟! ا'ت: نه فقط دارم میگم خستم .
ولی کوک حرف ا'ت رو گوش نداد و شروع کرد به بوسیدن لباش بعدش ( دیگه خودتون با ذهن مریضتون تصورش کنید ) بعد بردتت حموم بعد حموم لباسات رو پوشوند بعد دلت و ماساژ داد و تو زود خوابیدی
(پرش زمانی صبح)
ا'ت بیدار شد دید کوک کنارش نیست بعد صدای کوک رو شنید که داشت آهنگ میخوند ا'ت بلند شد اما نمیتونست راه بره ولی بازم با کمک دیوار راه رفت و به سمت صدای کوک حرکت کرد صدا از آشپزخونه میومد به سمت آشپزخونه حرکت کردی ولی خیلی درد داشتی و...
در خماری بمانید
شرط
لایک:۴
کامنت:۴
فالو:۰
۴.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.