➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑¹²
با یه حرکت بلند شد و دستمو چرخوندم و اسلحه رو از دستم انداخت پایین و چسبوندتم به دیوار و دستاشو هم گذاشت دو طرفم یهویی دلم ریخت نمیدونم چرا یهو یه حس عجیب گرفتتم بغض کرده بودم یه قطره اشک از گونم اومد پایین الان حتما باید یکیو بغل میکردم یه پوست خند زد ،، بغلش کردم سفت فشار میدادم و هق هق میکردم من الان مردی که ازش متنفر بودم رو بغلش کردم ازش بدم میومد ولی بغلش کردم چرا!؟ این بده.. اونم در همون حالت خشکش زده بود حالم بد بود نمیتونستم ولش کنم تنها چیزی که میخواستم این بود که یکیو بغل کنم که بغلش سایزم باشه وقتی بغلش کردم یه حس توصیف ناپذیر بهم دست داد بغلش بهتر از بغل سوبین بود ضربان قلبم هی تند و تند تر میشد هر ثانیه حسم به سوبین کم و کمتر میشد
از زبون ارباب:
چسبونده بودمش به دیوار و بهش نگاه میکردم یه چیکه اشک از روی گونش اومد پایین فک نمیکردم گریه کنه یهو بغلم کرد نمیتونستم تکون بخورم انگار قفل شده بودم یه حس عجیب بهم دست داد نمیتونستم تکون بخورم قلبم تند تند میزد حلقه دستاش دور کمرم هی تنگ تر میشد این دیگه چه حسی بود یهو در باز شد و میسو اومد تو خشکش زده بود با دیدن ما
از زبان من:
میسو اومد تو با دیدن ما سر جاش میخکوب شده بود دوید سمتمون و ما رو از هم جدا کرد دستشو رو گونم کشید و اشکامو پاک کرد
_من معذرت میخوام ارباب
و دستمو گرفت و بردتم تو اتاق و نشوندتم رو تخت و کنارم نشست
_چیشد دخترم!
_هیچی...
_پس چرا
_هیچی نشده
_دخترم تو نباید عاشق ارباب بشی!
_هوففف میسو من عاشقش نشدم و اون...اون بغل هم کاملا اتفاقی بود
_خب...
نزاشتم حرفشو ادامه بده:
_میسو ولش کن دیگه هم دربارش حرف نزن
هیچی نگفت
_لباستو عوض کن میریم تو باغ
_باشه ...
از زبون ارباب:
چسبونده بودمش به دیوار و بهش نگاه میکردم یه چیکه اشک از روی گونش اومد پایین فک نمیکردم گریه کنه یهو بغلم کرد نمیتونستم تکون بخورم انگار قفل شده بودم یه حس عجیب بهم دست داد نمیتونستم تکون بخورم قلبم تند تند میزد حلقه دستاش دور کمرم هی تنگ تر میشد این دیگه چه حسی بود یهو در باز شد و میسو اومد تو خشکش زده بود با دیدن ما
از زبان من:
میسو اومد تو با دیدن ما سر جاش میخکوب شده بود دوید سمتمون و ما رو از هم جدا کرد دستشو رو گونم کشید و اشکامو پاک کرد
_من معذرت میخوام ارباب
و دستمو گرفت و بردتم تو اتاق و نشوندتم رو تخت و کنارم نشست
_چیشد دخترم!
_هیچی...
_پس چرا
_هیچی نشده
_دخترم تو نباید عاشق ارباب بشی!
_هوففف میسو من عاشقش نشدم و اون...اون بغل هم کاملا اتفاقی بود
_خب...
نزاشتم حرفشو ادامه بده:
_میسو ولش کن دیگه هم دربارش حرف نزن
هیچی نگفت
_لباستو عوض کن میریم تو باغ
_باشه ...
۴۱.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.