p1وقتی خوابن و پارچ اب یخ میریزی روشون
سناریو
درخواستی
وقتی خوابن و پارچ اب یخ میریزی روشون
--------------------------
نامجون
نامی وقتی میخوابه ب طرز عجیبی کیوت میشه....جوری ک تو دوس داری ی لقمه ی چپش کنی....
ولی خب دیگه از ب لقمه ی چپ کردن گذشته ....اینطوذ شد ک تصمیم گرفتی ب طور دیگه علاقتو ابراز کنی ....(مث همیشه)
رفتی از توی یخچال ی پراچ اب یخخخ برداشتی و ب سمت اتاق حمله کردی ....
عربده کشیدی ; کییییم نامجوووون ...جهاااان تو را فرا میخوانددددد
و پارچ رو خالی کردی روشش
-یا بنگ پی دی نیمممممممم
داشت سه ساعت روی تخت وول میخورد تا تیکه های یخی ک از تو گردنش رفته تو لباسشو بیاره بیرون و تو هم با پارچ توی دستت عین بزغاله داشتی میخندیدی بهش
-ا/تتتت توروخدا بیا کمک یخه بدجایی رفتععع
--------------------
جین
+بزغاله پاشو ...
با پا زدی بهش سیخونک زدی ولی فایده نداشت
+هوی بزغاله با توئم میگم بهت پاشووو
هر چی تکونش مدادی فایده نداشت
+نکنه سکته کردی ؟
رفتی با دست چشمشو باز کردی ولی دوباره چشمشو بست
نفسی از سر حررص کشیدی و تصمیم گرفتی ب اخرین راه حلت پناه ببری....کابوس کیم سوکجین ....پارچ اب یخ
لبخندی شرورانه زدی و سمت یخچال رفتی پارچو برداشتی و رفتی سروقت سوکجین ...بالای سرش ایستادی و ی لبخند شرورانه زدی
+هیچوقت جرئت نکن با زنت در بیوفتی سسوکجین
همونطور ک حدس زدی بیدار بود و تا حرفتو شنید چشمشو باز کرد و دیدت...ولی تا خواست تکون بخوره ب اثر شوک اب یخ و راهیابی ان ب نقاط حساس از جمله گردن...کمر...و شیکم ی سکته ی ناقص و کامل و نیمه و 1 و بیست و پنج صدم زد ...
در حالی ک داشت حرکات عجیب غریبی میزد تا اب ببیشتر از این ب گردنش راه پیدا نکنه دشت برات خط و نشون میکشید
-ا/ت فقط دعا کن دستم بهت نرسه
+شب خوش کیم سوکجین
با چهره ی پیروز مندانه ات باقی اب توی پارچ رو صاف رو گردنش ریختی و پریدی بیرون
---------------------------
یونگی
از صبح تلاش کرده بودی تا بیدارش کنی ولی انگار نه انگار ....
تصمیم گرفتی نزاری خوابش زیاد کسل کننده بشه و یکم هیجان بهش بدی
رفتی پارچ مخصوص مواقع ضروری رو از توی یخچال دراوردی و با چهره ی مثل راهبه ات رفتی و بالای سر یونگی ایستادی
+یادت باشه خودت مجبورم کردی اینکارو بکنم مین یونگی
ی بسم الله گفتی و پارچ رو خالی کردی روش
یونگی جورری ک انگار برق گرفته باشش جوری از خواب پرید ک صاف و سیخ نشست روی تخت و تلاش میکرد با چهره ی مثل موش اب کشیدش بفهمه از کجا اب ریختن روش ک نگاهش ب تو و پارچ پرتقالیت میوفته
موهاشو ک حالا جلوی صورتش رو گرفه بود زد کنار ...از چهره اش مشخص بود ک جنگ سختی در راهه ...پارچ رو چپوندی بغلش و د فررررراررررر...اونم دویید دنبالت ...متاسفانه یونگی دونده ی سریعی بود و هرچی میدوییدی و هرچی سمتش پرت میکردی بازم صدای پاش رو پشت سرت میشنیدی ...تا اینکه بلاخره گوشه ی پذیرائی گیرت اورد
تو ک داشتی توی ذهنت وصیتت رو مینوشتی از نقطه ضعف یونگی استفاده مکردی و لباتو جلو دادی و غنچه کردی و ی قیافه ی معصوم گرفتی ب خودت
دستشو دو طرفت گذاشت
-این کارا فایده نداره خانم مین ....
+همش خوابی دیگه .....خودت مجبورم کردی مین یونگی
-کم نمیاری نه؟
+معلومه ک نه
-باشه ...
یهویی بلندت کرد و و در حالی ک روی شونش بودی و با خنده در خواست کمک میکردی...خودت میدونستی قراره حسابی از خجالتت در بیاد
ادامه دارد ....
درخواستی
وقتی خوابن و پارچ اب یخ میریزی روشون
--------------------------
نامجون
نامی وقتی میخوابه ب طرز عجیبی کیوت میشه....جوری ک تو دوس داری ی لقمه ی چپش کنی....
ولی خب دیگه از ب لقمه ی چپ کردن گذشته ....اینطوذ شد ک تصمیم گرفتی ب طور دیگه علاقتو ابراز کنی ....(مث همیشه)
رفتی از توی یخچال ی پراچ اب یخخخ برداشتی و ب سمت اتاق حمله کردی ....
عربده کشیدی ; کییییم نامجوووون ...جهاااان تو را فرا میخوانددددد
و پارچ رو خالی کردی روشش
-یا بنگ پی دی نیمممممممم
داشت سه ساعت روی تخت وول میخورد تا تیکه های یخی ک از تو گردنش رفته تو لباسشو بیاره بیرون و تو هم با پارچ توی دستت عین بزغاله داشتی میخندیدی بهش
-ا/تتتت توروخدا بیا کمک یخه بدجایی رفتععع
--------------------
جین
+بزغاله پاشو ...
با پا زدی بهش سیخونک زدی ولی فایده نداشت
+هوی بزغاله با توئم میگم بهت پاشووو
هر چی تکونش مدادی فایده نداشت
+نکنه سکته کردی ؟
رفتی با دست چشمشو باز کردی ولی دوباره چشمشو بست
نفسی از سر حررص کشیدی و تصمیم گرفتی ب اخرین راه حلت پناه ببری....کابوس کیم سوکجین ....پارچ اب یخ
لبخندی شرورانه زدی و سمت یخچال رفتی پارچو برداشتی و رفتی سروقت سوکجین ...بالای سرش ایستادی و ی لبخند شرورانه زدی
+هیچوقت جرئت نکن با زنت در بیوفتی سسوکجین
همونطور ک حدس زدی بیدار بود و تا حرفتو شنید چشمشو باز کرد و دیدت...ولی تا خواست تکون بخوره ب اثر شوک اب یخ و راهیابی ان ب نقاط حساس از جمله گردن...کمر...و شیکم ی سکته ی ناقص و کامل و نیمه و 1 و بیست و پنج صدم زد ...
در حالی ک داشت حرکات عجیب غریبی میزد تا اب ببیشتر از این ب گردنش راه پیدا نکنه دشت برات خط و نشون میکشید
-ا/ت فقط دعا کن دستم بهت نرسه
+شب خوش کیم سوکجین
با چهره ی پیروز مندانه ات باقی اب توی پارچ رو صاف رو گردنش ریختی و پریدی بیرون
---------------------------
یونگی
از صبح تلاش کرده بودی تا بیدارش کنی ولی انگار نه انگار ....
تصمیم گرفتی نزاری خوابش زیاد کسل کننده بشه و یکم هیجان بهش بدی
رفتی پارچ مخصوص مواقع ضروری رو از توی یخچال دراوردی و با چهره ی مثل راهبه ات رفتی و بالای سر یونگی ایستادی
+یادت باشه خودت مجبورم کردی اینکارو بکنم مین یونگی
ی بسم الله گفتی و پارچ رو خالی کردی روش
یونگی جورری ک انگار برق گرفته باشش جوری از خواب پرید ک صاف و سیخ نشست روی تخت و تلاش میکرد با چهره ی مثل موش اب کشیدش بفهمه از کجا اب ریختن روش ک نگاهش ب تو و پارچ پرتقالیت میوفته
موهاشو ک حالا جلوی صورتش رو گرفه بود زد کنار ...از چهره اش مشخص بود ک جنگ سختی در راهه ...پارچ رو چپوندی بغلش و د فررررراررررر...اونم دویید دنبالت ...متاسفانه یونگی دونده ی سریعی بود و هرچی میدوییدی و هرچی سمتش پرت میکردی بازم صدای پاش رو پشت سرت میشنیدی ...تا اینکه بلاخره گوشه ی پذیرائی گیرت اورد
تو ک داشتی توی ذهنت وصیتت رو مینوشتی از نقطه ضعف یونگی استفاده مکردی و لباتو جلو دادی و غنچه کردی و ی قیافه ی معصوم گرفتی ب خودت
دستشو دو طرفت گذاشت
-این کارا فایده نداره خانم مین ....
+همش خوابی دیگه .....خودت مجبورم کردی مین یونگی
-کم نمیاری نه؟
+معلومه ک نه
-باشه ...
یهویی بلندت کرد و و در حالی ک روی شونش بودی و با خنده در خواست کمک میکردی...خودت میدونستی قراره حسابی از خجالتت در بیاد
ادامه دارد ....
۱۶.۹k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.