وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:21
×تهیونگ...کیم تهیونگ
و رفت
من بودم با کلی سوال توی ذهنم
یعنی کوک میاد منو نجات بده؟ اگر نیاد چی!با من چیکار میکنه!
که در باز شد و ی خانومی اومد توی اتاق
گفت
علامتش•
•بشین روی صندلی اقا گفتن میکاپتون کنم
-میکاپ برای چی نمیخام
•دستور اقا هست گفتن اگ مخالفت کردین بگم میدونین که از دستشون چ کارایی بر میاد
با کلافگی نفس عمیقی کشیدم و رفتم روی صندلی نشستم
بعد از 20مین تمام شد
از توی اینه نگاهی به خودم انداختم
قشنگ شده بودم ولی اینکارا برای چی بود؟
•گفتن اینو هم بپوشین
برگشتم سمتش که دیدم ی لباس مجلسی تو دستاشه
-این برای چیه
•من نمیدونم
از دستش گرفتمش و پوشیدمش
یکی در اتاق رو زد
وقتی اجازع دادم در رو باز کرد
دیدم یکی از همون نگهباناست
¶بیاین پایین
با سرم تایید کردم و گفتم
-برو منم الان میام
و رفت
منم بعد از 3مین رفتم
وقتی داشتم از پله ها میرفتم پایین زیر لب گفتم
-کوک لطفا نجاتم بده
وقتی رسیدم پایین دیدم عاقد وایساده و اون مرده هم پیششه که وقتی منو دیدم گفت
×عزیزم بیا پیشم
منم که مات و مبهوت بودم رفتم سمتش
که دستش دور کمرم حلقه کرد و سرش رو برد سمت گوشم
×اگ بخای مراسم رو خراب کنی میکشمت
و با لبخند به عاقد نگاه کرد
×چطوره شروع کنیم
عاقد هم حرفش رو تایید کرد و شروع کرد
بعد گفت گفتن بله ای که با اجبار بود چون میترسیدم بکشم برگشت سمتم و لباشو گذاشت روی لبام وقتی دید همکاری نمیکنم گازی ار لب پایین گرفت که مجبور شدم باهاش همکاری کنم
عاقد رفت
و ما تنها مونده بودیم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #بی_تی_اس
×تهیونگ...کیم تهیونگ
و رفت
من بودم با کلی سوال توی ذهنم
یعنی کوک میاد منو نجات بده؟ اگر نیاد چی!با من چیکار میکنه!
که در باز شد و ی خانومی اومد توی اتاق
گفت
علامتش•
•بشین روی صندلی اقا گفتن میکاپتون کنم
-میکاپ برای چی نمیخام
•دستور اقا هست گفتن اگ مخالفت کردین بگم میدونین که از دستشون چ کارایی بر میاد
با کلافگی نفس عمیقی کشیدم و رفتم روی صندلی نشستم
بعد از 20مین تمام شد
از توی اینه نگاهی به خودم انداختم
قشنگ شده بودم ولی اینکارا برای چی بود؟
•گفتن اینو هم بپوشین
برگشتم سمتش که دیدم ی لباس مجلسی تو دستاشه
-این برای چیه
•من نمیدونم
از دستش گرفتمش و پوشیدمش
یکی در اتاق رو زد
وقتی اجازع دادم در رو باز کرد
دیدم یکی از همون نگهباناست
¶بیاین پایین
با سرم تایید کردم و گفتم
-برو منم الان میام
و رفت
منم بعد از 3مین رفتم
وقتی داشتم از پله ها میرفتم پایین زیر لب گفتم
-کوک لطفا نجاتم بده
وقتی رسیدم پایین دیدم عاقد وایساده و اون مرده هم پیششه که وقتی منو دیدم گفت
×عزیزم بیا پیشم
منم که مات و مبهوت بودم رفتم سمتش
که دستش دور کمرم حلقه کرد و سرش رو برد سمت گوشم
×اگ بخای مراسم رو خراب کنی میکشمت
و با لبخند به عاقد نگاه کرد
×چطوره شروع کنیم
عاقد هم حرفش رو تایید کرد و شروع کرد
بعد گفت گفتن بله ای که با اجبار بود چون میترسیدم بکشم برگشت سمتم و لباشو گذاشت روی لبام وقتی دید همکاری نمیکنم گازی ار لب پایین گرفت که مجبور شدم باهاش همکاری کنم
عاقد رفت
و ما تنها مونده بودیم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #بی_تی_اس
۶۶.۳k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.