افسوس. چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یکبار دیگ
افسوس. چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور میکردم خواهم توانست به این رشته پرتوان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یکبار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه میدانستم که برای من، هیچگاه "زندگی" مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟ چه میدانستم که دربدری و بیسروسامانی سرنوشت ازلی و ابدی من است چه میدانستم که تلاش من برای نجات از این وضع، تلاش احمقانهئی بیش نیست؟
۲.۳k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.