تو مال منی پارت31
آنجلا :چیه ؟(مست)
ویکتور:حالت خوب نیس میخوای به اتاقت ببرمت(نگران)
آنجلا: به تو چه؟ مگه تو کیی که حتی جرعت میکنی بهم دست بزنی(آخرش رو با داد گفت که آهنگ قطع شد و همه به سمت صدا برگشتن)
ویکتور:صداتو بیار پایین(که عصبی دستشو رو دهن آنجلا کذاشت)
آنجلا:دستشو پس زدم از سر جام بلند شدم و یکی خوابوندم گوشش و دادم زدم به چه جرعتی بهم دست میزنی ویکتور عصبی بهم زل زده بود مستیم رفته رفته بیشتر میشد و دیدم تار به ویکتور نگاه میکردم که دیدم از پشتش جیمین و کوک و یونگی و تهیونگ دارن میان تهیونگ جلو تر از همه بود تا تهیونگ رسید ویکتور رو از پشت کشید طرف خودش بعد یقشو گرفت و با سر رفت تو صورتش ویکتور که از شدت ضربه به زمین خورد و دماغش خونی شد اون اون ور ی زن مسن و مرد مسن اومدن فکر کنم پدر مادرش بودن کوک اومد به طرفم و ولی نزاشتم انگشتمو بردم بالا و با تهدید گفتم نزدیکم نیا مادر ویکتور سر تهیونگ داد میزد به مادرم نگاه کرد گفت
مادر ویکتور: ملکه ازتون میخوام دستور مجازات ولیعهد کیم رو بدید(داد)
جیمین : حد خودتونو بدونید پسر شما داشت به خواهر من یهنی پرنسس انگلستان دست میزد کاری که تهیونگ کرد مجازاتی نداره(عصبی)
&ملکه ژوبرت و ملکه و پادشاه کیم هیچی نمی گفتن و فقط از بالا به پایین سالون تماشا میکردن
جیمین: ملکه درخواست میدم که من به این وضعیت رسیده گی کنم لطفا اجازه بدید
کوک و یونگی: پادشاه لطفا اجازه بدید ماهم به عنوان ژنرال های سلطنتی دخالت کنیم
&ملکه ژوبرت و پادشاه کیم با تکان دادن سرراشون به معنی مثبت بودن و موافقتشون رو نشون دادن
یونگی گارد سلطنتی رو صدا زد و ویکتور رو به اتاق باز جویی بردن جیمین که نمیتونست برده به یونگی اجازه فرمان داد و به پیش جولیا برگشت کوک هم کنار آنجلا برگشته تهیونگ که به سمت آنجلا برگشت از بازو های آنجلا گرفت و گفت
تهیونگ: خوبی؟(نگران)
انجلا: خوبم ولم کن(بی حال)
& آنجلا از کنار تهیونگ و کوک چند قدمی برداشت ولی طولی نکشید که دنیا براش تاریک شد ولی معشوقش مثل همیشه به دادش رسید و بغلش کرد
تهیونگ: حالش خوب نبود چند قدمی برداشت که وایساد دستشو رو سرش گذاشت و طولی نکشید که داشت میوفتاد به سمتش دوئیدم و رو هوا بلندش کردم ولی...
لباس انجلا برای مهمانی اسلاید دوم
دوستان ببخشید دیر شد چون نزدیک مدرسه هست سرمون شلوغه پس لطفا صبر داشته باشید دوستتون دارم💗✨
شرط پارت های بعد پارت های جدید 100 لایک
ویکتور:حالت خوب نیس میخوای به اتاقت ببرمت(نگران)
آنجلا: به تو چه؟ مگه تو کیی که حتی جرعت میکنی بهم دست بزنی(آخرش رو با داد گفت که آهنگ قطع شد و همه به سمت صدا برگشتن)
ویکتور:صداتو بیار پایین(که عصبی دستشو رو دهن آنجلا کذاشت)
آنجلا:دستشو پس زدم از سر جام بلند شدم و یکی خوابوندم گوشش و دادم زدم به چه جرعتی بهم دست میزنی ویکتور عصبی بهم زل زده بود مستیم رفته رفته بیشتر میشد و دیدم تار به ویکتور نگاه میکردم که دیدم از پشتش جیمین و کوک و یونگی و تهیونگ دارن میان تهیونگ جلو تر از همه بود تا تهیونگ رسید ویکتور رو از پشت کشید طرف خودش بعد یقشو گرفت و با سر رفت تو صورتش ویکتور که از شدت ضربه به زمین خورد و دماغش خونی شد اون اون ور ی زن مسن و مرد مسن اومدن فکر کنم پدر مادرش بودن کوک اومد به طرفم و ولی نزاشتم انگشتمو بردم بالا و با تهدید گفتم نزدیکم نیا مادر ویکتور سر تهیونگ داد میزد به مادرم نگاه کرد گفت
مادر ویکتور: ملکه ازتون میخوام دستور مجازات ولیعهد کیم رو بدید(داد)
جیمین : حد خودتونو بدونید پسر شما داشت به خواهر من یهنی پرنسس انگلستان دست میزد کاری که تهیونگ کرد مجازاتی نداره(عصبی)
&ملکه ژوبرت و ملکه و پادشاه کیم هیچی نمی گفتن و فقط از بالا به پایین سالون تماشا میکردن
جیمین: ملکه درخواست میدم که من به این وضعیت رسیده گی کنم لطفا اجازه بدید
کوک و یونگی: پادشاه لطفا اجازه بدید ماهم به عنوان ژنرال های سلطنتی دخالت کنیم
&ملکه ژوبرت و پادشاه کیم با تکان دادن سرراشون به معنی مثبت بودن و موافقتشون رو نشون دادن
یونگی گارد سلطنتی رو صدا زد و ویکتور رو به اتاق باز جویی بردن جیمین که نمیتونست برده به یونگی اجازه فرمان داد و به پیش جولیا برگشت کوک هم کنار آنجلا برگشته تهیونگ که به سمت آنجلا برگشت از بازو های آنجلا گرفت و گفت
تهیونگ: خوبی؟(نگران)
انجلا: خوبم ولم کن(بی حال)
& آنجلا از کنار تهیونگ و کوک چند قدمی برداشت ولی طولی نکشید که دنیا براش تاریک شد ولی معشوقش مثل همیشه به دادش رسید و بغلش کرد
تهیونگ: حالش خوب نبود چند قدمی برداشت که وایساد دستشو رو سرش گذاشت و طولی نکشید که داشت میوفتاد به سمتش دوئیدم و رو هوا بلندش کردم ولی...
لباس انجلا برای مهمانی اسلاید دوم
دوستان ببخشید دیر شد چون نزدیک مدرسه هست سرمون شلوغه پس لطفا صبر داشته باشید دوستتون دارم💗✨
شرط پارت های بعد پارت های جدید 100 لایک
۴۰.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.