kooki👿
🚑part 29🚑
🚨kooki🚨
کوک اروم لباش رو روی لبام گذاشت
چشمام رو باز کردم دیدم کوک نیست
از درد نمیتونستم تکون بخوردم
صداش کردم
ه.ی:جونگکوکاا؟عشقم
کوک:سلام بیبی خوشگلم
کوک خودشو انداخت روم
لباش رو بوسیدم و لبخند گشادی زدم
ه.ی:پسرا نیستن؟
کوک:رفتن کمپانی
ه.ی:بیب من خوبم اگه کار داری برو
کوک:عشقم تو اینجا به خاطر من داری درد میکشی بعد من ولت کنم برم سر کار؟؟
بوسیدمش و بغلش کردم
کوک دستم و رو گرفت و سمت حال رفتیم
ناله ای کردم
کوک:خوبی؟
ه.ی:درد دارم ایی
کوک رفت و مسکن اورد
ه.ی:مرسی عشقم
یهو صدای زنگ در اومد
کوک:من باز میکنم
ه.ی:باش مرسی
تهیونگ بود
تهیونگ:سلام
ه.ی:سلام
تهیونگ نزدیکم اومد سعی کردم برم سمت کوک یهو سرم گیج رفت و تو بغل تهیونگ از حال رفتم
کوک دویید سمتم
.....
تا پارت بعد بابای⚽🖤
Faityng baby💚☎️
🚨kooki🚨
کوک اروم لباش رو روی لبام گذاشت
چشمام رو باز کردم دیدم کوک نیست
از درد نمیتونستم تکون بخوردم
صداش کردم
ه.ی:جونگکوکاا؟عشقم
کوک:سلام بیبی خوشگلم
کوک خودشو انداخت روم
لباش رو بوسیدم و لبخند گشادی زدم
ه.ی:پسرا نیستن؟
کوک:رفتن کمپانی
ه.ی:بیب من خوبم اگه کار داری برو
کوک:عشقم تو اینجا به خاطر من داری درد میکشی بعد من ولت کنم برم سر کار؟؟
بوسیدمش و بغلش کردم
کوک دستم و رو گرفت و سمت حال رفتیم
ناله ای کردم
کوک:خوبی؟
ه.ی:درد دارم ایی
کوک رفت و مسکن اورد
ه.ی:مرسی عشقم
یهو صدای زنگ در اومد
کوک:من باز میکنم
ه.ی:باش مرسی
تهیونگ بود
تهیونگ:سلام
ه.ی:سلام
تهیونگ نزدیکم اومد سعی کردم برم سمت کوک یهو سرم گیج رفت و تو بغل تهیونگ از حال رفتم
کوک دویید سمتم
.....
تا پارت بعد بابای⚽🖤
Faityng baby💚☎️
۸۵.۳k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.