خون بس!
خونبس!
به قلم ددی هانا..!
پارت اول:
ا.ت:
همونطور که داشت با کیسه های پر از خرید روی پیاده رو راه میرفت و راهیه خونشون میشد...صدای درگیری ای به گوشش رسید...دیگه واسش عادی شده بود توی محلشون پر از لات و لوت دعوایی بود ولی این بار فرق میکرد...پسر عموش جونگمین...با پسره همسایشون درگیر شده بود...هم پدر ا.ت و هم پدر جونگمین و حتی پدر اون پسری که باهاش درگیر شده بود سعی داشتن این دوتارو از هم جدا کنن...ا.ت از ترس اینکه اتفاقی واسش نیوفته زیاد نزدیک نشد بهشون ولی یهو دست جونگمین چاقویی دید احساس میکرد هر لحظه اتفاقی بدی قراره بیوفته...صدای فریاد پدرش و عموش کل محله رو برداشته بود...همه ی همسایه ها اومده بودن بیرون و مشغول تماشای درگیری بودن بعضیا هم از پنجره ی خونشون داشتن نگاه میکردن
عموش: ولش کن پسر شر درست نکننن"
پدرش: جونگمین اشتباه کرد ولش کننن"
ولی گوش جونگمین شنوا نبود...ناگهان با انبوهی از خون توی کوچه مواجه شدیم...درسته...جونگمین به اون پسر چاقو زد...نه یک بار نه دو بار...چهار بار بهش زد...امبولانس رسید...پسر رو با برانکارد بردن داخل امبولانس...خانواده پسر اصرار داشتن که باهاش برن ولی فقط دو نفر میتونستن برن...ماشین پلیس اومد و جونگمین و با دسبند سوار کردن
دو ساعت بعد:
ا.ت داشت میرفت سمت باباش...باباش و عموش با نگرانی پرسیدن"پسره چیشد؟"
ا.ت: رفته توی کما...دکترا جوابش کردن...امروز فرداییه
با این حرف ا.ت پدرش و عموش با تاسف زیاد سرشون گرفتن پایین
ا.ت: جونگمین چیشد
پدرش: فعلا بازداشگاهه
ادامه دارد...
به قلم ددی هانا..!
پارت اول:
ا.ت:
همونطور که داشت با کیسه های پر از خرید روی پیاده رو راه میرفت و راهیه خونشون میشد...صدای درگیری ای به گوشش رسید...دیگه واسش عادی شده بود توی محلشون پر از لات و لوت دعوایی بود ولی این بار فرق میکرد...پسر عموش جونگمین...با پسره همسایشون درگیر شده بود...هم پدر ا.ت و هم پدر جونگمین و حتی پدر اون پسری که باهاش درگیر شده بود سعی داشتن این دوتارو از هم جدا کنن...ا.ت از ترس اینکه اتفاقی واسش نیوفته زیاد نزدیک نشد بهشون ولی یهو دست جونگمین چاقویی دید احساس میکرد هر لحظه اتفاقی بدی قراره بیوفته...صدای فریاد پدرش و عموش کل محله رو برداشته بود...همه ی همسایه ها اومده بودن بیرون و مشغول تماشای درگیری بودن بعضیا هم از پنجره ی خونشون داشتن نگاه میکردن
عموش: ولش کن پسر شر درست نکننن"
پدرش: جونگمین اشتباه کرد ولش کننن"
ولی گوش جونگمین شنوا نبود...ناگهان با انبوهی از خون توی کوچه مواجه شدیم...درسته...جونگمین به اون پسر چاقو زد...نه یک بار نه دو بار...چهار بار بهش زد...امبولانس رسید...پسر رو با برانکارد بردن داخل امبولانس...خانواده پسر اصرار داشتن که باهاش برن ولی فقط دو نفر میتونستن برن...ماشین پلیس اومد و جونگمین و با دسبند سوار کردن
دو ساعت بعد:
ا.ت داشت میرفت سمت باباش...باباش و عموش با نگرانی پرسیدن"پسره چیشد؟"
ا.ت: رفته توی کما...دکترا جوابش کردن...امروز فرداییه
با این حرف ا.ت پدرش و عموش با تاسف زیاد سرشون گرفتن پایین
ا.ت: جونگمین چیشد
پدرش: فعلا بازداشگاهه
ادامه دارد...
۱۳.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.