پادشاه سنگ دل من پارت 13
رفتم پیشش رفت آب بخوره منم همونجا وایسادم وقتی اومد معلوم بود شوکه شده و تعظیم کرد
ات: سلام ارباب جین
از رفتارش تعجب کردم چرا انقدر استرس داشت
جین: سلام این غذا رو تو درست کردی؟
ویو ات
وقتی گفت این غذا رو تو درست کردی قلبم ریخت ترسیدم ازش خورده باشه
ات: ب... ب... بله
جین: پس من میخورم
ات: چی نه نه نه
اما دیر شده بود اون غذا رو خورده بود رنگش سبز شده بود یعنی بدبخت شدم وای منو میکشه سریع رفتم و براش آب آوردم ابو خورد
جین: آخه این چی بود حالم بهم خورد 🤢🤢🤮🤮
ات: اخه من بهتون گفتم نخورید
جبن: اینطوری نمیشه،خودم کمکت میکنم
ات: واقعا.. ممنونم
اون داشت غذا درست مبکرد منم سبزیجات خورد می کردم ک یکی دستم رو گرفت اون جین بود تغریبا بغلم کرده بود
جین: اینطوری خورد کن
دستم رو از دستش بیرون کشیدم
ات: ام... خودم میتونم
غذا رو حاضر کردیم بعدش تستش کردیم واقعا خوشمزه بود
ات: ممنونم... ام.. خب چجوری جبران کنم
ویو جین
وقتی گفت چجوری جبران کنم یکم ناراحت شدم و گفتم
جین: خب... با من راحت صحبت کن و منو ورد واید هندسام صدا کن
ات: چی؟ ورد واید هندسام صدات کنم... اخه
جین: آخه ماخه نداریم
ات: باشه ورد واید هندسام
هردومون خندیدیم
پرش زمانی به شب
ویو ات
میز رو چیدیم و وایسادیم سر خدمتکار ی بار همه چیز رو چک کرد و رو به ما وایساد و گفت
سر خدمتکار: خوبه، اگه اشتباهی ازتون ببینم دارتون میزنم
جون کوک و مهموناش نشستن احساس کردم نامجون زیاد از غذا خوشش نمیاد
ویو نامجون
اولین قاشق رو خوردم فهمیدم که مزه ی دستپخت جین رو میده وقتی مهمونی تموم شد از جین پرسیدم و اون ماجرا رو تعریف کرد و.....
ببخشید دیر شد
ب مناسبت 50 تایی شدنمون 2 تا پارت میزارم
ولی الان خوابم میاد فردا
ات: سلام ارباب جین
از رفتارش تعجب کردم چرا انقدر استرس داشت
جین: سلام این غذا رو تو درست کردی؟
ویو ات
وقتی گفت این غذا رو تو درست کردی قلبم ریخت ترسیدم ازش خورده باشه
ات: ب... ب... بله
جین: پس من میخورم
ات: چی نه نه نه
اما دیر شده بود اون غذا رو خورده بود رنگش سبز شده بود یعنی بدبخت شدم وای منو میکشه سریع رفتم و براش آب آوردم ابو خورد
جین: آخه این چی بود حالم بهم خورد 🤢🤢🤮🤮
ات: اخه من بهتون گفتم نخورید
جبن: اینطوری نمیشه،خودم کمکت میکنم
ات: واقعا.. ممنونم
اون داشت غذا درست مبکرد منم سبزیجات خورد می کردم ک یکی دستم رو گرفت اون جین بود تغریبا بغلم کرده بود
جین: اینطوری خورد کن
دستم رو از دستش بیرون کشیدم
ات: ام... خودم میتونم
غذا رو حاضر کردیم بعدش تستش کردیم واقعا خوشمزه بود
ات: ممنونم... ام.. خب چجوری جبران کنم
ویو جین
وقتی گفت چجوری جبران کنم یکم ناراحت شدم و گفتم
جین: خب... با من راحت صحبت کن و منو ورد واید هندسام صدا کن
ات: چی؟ ورد واید هندسام صدات کنم... اخه
جین: آخه ماخه نداریم
ات: باشه ورد واید هندسام
هردومون خندیدیم
پرش زمانی به شب
ویو ات
میز رو چیدیم و وایسادیم سر خدمتکار ی بار همه چیز رو چک کرد و رو به ما وایساد و گفت
سر خدمتکار: خوبه، اگه اشتباهی ازتون ببینم دارتون میزنم
جون کوک و مهموناش نشستن احساس کردم نامجون زیاد از غذا خوشش نمیاد
ویو نامجون
اولین قاشق رو خوردم فهمیدم که مزه ی دستپخت جین رو میده وقتی مهمونی تموم شد از جین پرسیدم و اون ماجرا رو تعریف کرد و.....
ببخشید دیر شد
ب مناسبت 50 تایی شدنمون 2 تا پارت میزارم
ولی الان خوابم میاد فردا
۷.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.