راه برگشت~P¹⁵
+اقای دکتر قضیه چیه
دکتر:ا/ت سان شما باردارید.
+دختر یا پسر؟
دکتر:معلوم نیست،سه ماه بعد تشریف بیارین تا بهتون بگم
(دکتر خانومه)
سانی و ا/ت:چشم،ممنون
رفتن بیرون،رفتن تو راهرویه بیمارستان.
یهو سانزو ا/ت باهم پریدن بالا داد زدن هورررراااااا
انتظامات بیمارستون:خفه شین اینجا بیمارستانههههه😤🔪
+اوخی ببخشید.
(بنازمح)
خیلخب،تا سه ماه ا/ت دست به سیاه سفید نزد.
*سه ماه بعد*
+بریم دکتر؟
-بریم.
میرن دکتر عمارت.
دکتر:دوست دارین بچه چی باشع؟
سانی و ا/ت:دوخمل.
دکتر:دوخملههههه
سانی و ا/ت:هورااااااا
انتظامات بیمارستون:خفه شین شما سه ماه پیشم اینجا سر صدا راه انداختیناااا🔪
سانی و ا/ت:گوه خوریدیم.
انتظامات:شما همیشه میقولین.
.........
ا/ت ۶ ماه دیگه بازم دست بهسیاه سفید نزد،حتی میخواست یک بالشت برداره سانزو براش برمیداش😐
مایکی ماه چهارم این قضیه رو فهمید و انقد خوشحال شد اصن تمام غماشو فراموش کرد.
سانزو تعجب میکرد که چرا مایکی میگف خواهر گلم بچه داره😐(ما میدونیم چرا😂)
ران و ریندو وقتی این قضیه رو فهمیدن ذوق کردن اصن فکر نمیکردن اون سانزوی منحرف زن و بچه داره😂
کوکو که نگم،وقتی اینو فهمید گریش گرفت،چرا؟
چون میگفت اگه اکانه سان زنده بود الان اوناهم بچه داشتن😐😂
تاکئومی وقتی فهمید خندید،گفت چه شوخی بامزه ای بید،ولی وقتی فهمید سانی داره راست میگه سانزو رو بغل کرد و گفت موبارکهههه
موچی(نمیدونم موچیه یا موچو)هم همش مواظب این دوتا گوگولیه😂نمیزاره کسی از یککیلومتریشون رد شه
مایکی بعنوان هدیه یکسال به سانی ژان مرخصی داد
ا/ت چند وقتی بود که نرفته بود دانشگاه برای همین فوت ا/ت رو جعل کردن که کسی شک نکنه.
ماه نهم رسید،روز سرنوشت ساز...
______________________
خوب بید؟
کامنتا به ۳ تا افراد مختلف نرسه لایکا ۵ تا نشه پارت بعدی نداریمممم❤️✨
دکتر:ا/ت سان شما باردارید.
+دختر یا پسر؟
دکتر:معلوم نیست،سه ماه بعد تشریف بیارین تا بهتون بگم
(دکتر خانومه)
سانی و ا/ت:چشم،ممنون
رفتن بیرون،رفتن تو راهرویه بیمارستان.
یهو سانزو ا/ت باهم پریدن بالا داد زدن هورررراااااا
انتظامات بیمارستون:خفه شین اینجا بیمارستانههههه😤🔪
+اوخی ببخشید.
(بنازمح)
خیلخب،تا سه ماه ا/ت دست به سیاه سفید نزد.
*سه ماه بعد*
+بریم دکتر؟
-بریم.
میرن دکتر عمارت.
دکتر:دوست دارین بچه چی باشع؟
سانی و ا/ت:دوخمل.
دکتر:دوخملههههه
سانی و ا/ت:هورااااااا
انتظامات بیمارستون:خفه شین شما سه ماه پیشم اینجا سر صدا راه انداختیناااا🔪
سانی و ا/ت:گوه خوریدیم.
انتظامات:شما همیشه میقولین.
.........
ا/ت ۶ ماه دیگه بازم دست بهسیاه سفید نزد،حتی میخواست یک بالشت برداره سانزو براش برمیداش😐
مایکی ماه چهارم این قضیه رو فهمید و انقد خوشحال شد اصن تمام غماشو فراموش کرد.
سانزو تعجب میکرد که چرا مایکی میگف خواهر گلم بچه داره😐(ما میدونیم چرا😂)
ران و ریندو وقتی این قضیه رو فهمیدن ذوق کردن اصن فکر نمیکردن اون سانزوی منحرف زن و بچه داره😂
کوکو که نگم،وقتی اینو فهمید گریش گرفت،چرا؟
چون میگفت اگه اکانه سان زنده بود الان اوناهم بچه داشتن😐😂
تاکئومی وقتی فهمید خندید،گفت چه شوخی بامزه ای بید،ولی وقتی فهمید سانی داره راست میگه سانزو رو بغل کرد و گفت موبارکهههه
موچی(نمیدونم موچیه یا موچو)هم همش مواظب این دوتا گوگولیه😂نمیزاره کسی از یککیلومتریشون رد شه
مایکی بعنوان هدیه یکسال به سانی ژان مرخصی داد
ا/ت چند وقتی بود که نرفته بود دانشگاه برای همین فوت ا/ت رو جعل کردن که کسی شک نکنه.
ماه نهم رسید،روز سرنوشت ساز...
______________________
خوب بید؟
کامنتا به ۳ تا افراد مختلف نرسه لایکا ۵ تا نشه پارت بعدی نداریمممم❤️✨
۲.۹k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.