بچه ها ویسگون نمیزاره بیشتر از این بنویسم
پارت(۹)
که دیدم لباسام تمامشون خونی شده رفتم تو حموم دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم تمام زخمایی که از کتک زدن های تهیونگ روی بدنم مونده بود باز شدن و داره ازشون خون میاد سریع رفتم یکم بتادین(اگر اشتباه نوشتم به بزرگی خود ببخشش نمایید)با پد برداشتم اومدم داشتم زخم هایم رو ضد عفونی میکردم که تهیونگ اومد تو اتاق منم هیچی لباس نداشتم جیغ زدم رفتم تو حموم اسکل شده بودم اون که کل بدنمو دیده بود چرا از دستش فرار کردم اومد دم در حموم میخواست درو باز کنه که قفلش کردم
¶درو باز کن
+لباس ندارم
¶چرا چرت و پرت میگی من کل بدن تورو دیدم
+خب بابا لباس ندارمممم نمیخوام بدنمو ببینی
¶زده به سرت من هزار بار بدنتو دیدم کاری نکن درو بشکنم بیام تو
+باشه
درو براش باز کردم اومد تو دید کل بدنم خونیه منم بتادین به دست تو وان نشستم
¶پس بگو چرا نمی خواستی بدنتو ببینیم
+دست گل های خودتن
¶چی..اینها همون زخمان
+آره
ویو تهیونگ
زخم هایی که اثر کتک خوردن بودن رو بدنش باعث میشد هزار بار بخوام خودمو بکشم من باهاش چیکار کردم اون کاری نکرده بود ولی من تمام عصبانیتم رو سرش خالی کرده بودم اون بدن ظریف و سفیدش کامل کبود شده بود و زخمی من چطور آدمی هستم چطور تونستم با همچین دختر ظریفی اون کارهارو بکنم رفتم بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش و گریه کردم که دیدم بغلم کرده
+داری گریه میکنی ؟
¶نه
+دروغ نگو داری گریه میکنی چرا چیزی شده؟
¶نه بابا میدونی چند ثانیه پلک نزدم اینطوری شد اشک از چشمم میاد
+پس چرا صدات می لرزه؟
¶پروو شدی ها میخوای دوباره بزنمت
+باشه بابا ببخشید
رفت بیرون خودم نشستم تو وان و ۲ ساعت گریه کردم بعدش دست و صورتمو شستم اومدم بیرون دیدم شبیه سنجاب رو تخت خوابش برده رفتم لباسامو عوض کردم بهترین عطرمو زدم و رفتم بیرون میخواستم با جیمین حرف بزنم بهش زنگ زدم
_الو سلام
¶سلام جیمین
_چیزی شده چرا زنگ زدی؟
¶بیا همون جای همیشگی باید باهات حرف بزنم
_در چه مورد؟
¶بیا حالا
_اوک من ده دقیقه دیگه اون جام
وقتی گفت میام میخواستم بهش بگم که خواهرشو بهش میدم ولی یک ثانیه فکرم رفت اونجایی که اگر ا/ت نباشه چقدر اون خونه خالیه کسی نیست سر به سرم بزاره اذیتم کنه. منصرف شدم میخواستم یک دروغ پیدا کنم که به جیمین بگم داشتم فکر میکردم که جیمین با سگ تیپ مشکی از در کافه اومد تو
_سلاممم
¶سلام چطوری؟
_مرسی به خوبیت کاری داشتی گفتی بیام؟
¶میگم من باید چیکار کنم به نظرت
_برای چی
¶من دلم بچه میخواد
_خب
¶خب چجوری بچه دار شم خودم که نمیتونم حامله شم:/
_خب ا/ت اونجا هویج 🥕 آیا؟
¶اون بچه نمیخواد
_غلط کرده نمیخواد مگه دست اونه بزنش بچه دارش کن اونجا بردهته نه زنت که
¶جیمین
جیمین همچنان داشت حرف میزد
که..........
که دیدم لباسام تمامشون خونی شده رفتم تو حموم دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم تمام زخمایی که از کتک زدن های تهیونگ روی بدنم مونده بود باز شدن و داره ازشون خون میاد سریع رفتم یکم بتادین(اگر اشتباه نوشتم به بزرگی خود ببخشش نمایید)با پد برداشتم اومدم داشتم زخم هایم رو ضد عفونی میکردم که تهیونگ اومد تو اتاق منم هیچی لباس نداشتم جیغ زدم رفتم تو حموم اسکل شده بودم اون که کل بدنمو دیده بود چرا از دستش فرار کردم اومد دم در حموم میخواست درو باز کنه که قفلش کردم
¶درو باز کن
+لباس ندارم
¶چرا چرت و پرت میگی من کل بدن تورو دیدم
+خب بابا لباس ندارمممم نمیخوام بدنمو ببینی
¶زده به سرت من هزار بار بدنتو دیدم کاری نکن درو بشکنم بیام تو
+باشه
درو براش باز کردم اومد تو دید کل بدنم خونیه منم بتادین به دست تو وان نشستم
¶پس بگو چرا نمی خواستی بدنتو ببینیم
+دست گل های خودتن
¶چی..اینها همون زخمان
+آره
ویو تهیونگ
زخم هایی که اثر کتک خوردن بودن رو بدنش باعث میشد هزار بار بخوام خودمو بکشم من باهاش چیکار کردم اون کاری نکرده بود ولی من تمام عصبانیتم رو سرش خالی کرده بودم اون بدن ظریف و سفیدش کامل کبود شده بود و زخمی من چطور آدمی هستم چطور تونستم با همچین دختر ظریفی اون کارهارو بکنم رفتم بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش و گریه کردم که دیدم بغلم کرده
+داری گریه میکنی ؟
¶نه
+دروغ نگو داری گریه میکنی چرا چیزی شده؟
¶نه بابا میدونی چند ثانیه پلک نزدم اینطوری شد اشک از چشمم میاد
+پس چرا صدات می لرزه؟
¶پروو شدی ها میخوای دوباره بزنمت
+باشه بابا ببخشید
رفت بیرون خودم نشستم تو وان و ۲ ساعت گریه کردم بعدش دست و صورتمو شستم اومدم بیرون دیدم شبیه سنجاب رو تخت خوابش برده رفتم لباسامو عوض کردم بهترین عطرمو زدم و رفتم بیرون میخواستم با جیمین حرف بزنم بهش زنگ زدم
_الو سلام
¶سلام جیمین
_چیزی شده چرا زنگ زدی؟
¶بیا همون جای همیشگی باید باهات حرف بزنم
_در چه مورد؟
¶بیا حالا
_اوک من ده دقیقه دیگه اون جام
وقتی گفت میام میخواستم بهش بگم که خواهرشو بهش میدم ولی یک ثانیه فکرم رفت اونجایی که اگر ا/ت نباشه چقدر اون خونه خالیه کسی نیست سر به سرم بزاره اذیتم کنه. منصرف شدم میخواستم یک دروغ پیدا کنم که به جیمین بگم داشتم فکر میکردم که جیمین با سگ تیپ مشکی از در کافه اومد تو
_سلاممم
¶سلام چطوری؟
_مرسی به خوبیت کاری داشتی گفتی بیام؟
¶میگم من باید چیکار کنم به نظرت
_برای چی
¶من دلم بچه میخواد
_خب
¶خب چجوری بچه دار شم خودم که نمیتونم حامله شم:/
_خب ا/ت اونجا هویج 🥕 آیا؟
¶اون بچه نمیخواد
_غلط کرده نمیخواد مگه دست اونه بزنش بچه دارش کن اونجا بردهته نه زنت که
¶جیمین
جیمین همچنان داشت حرف میزد
که..........
۷.۲k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.