پارتی هشت نفره p⁶⁷
ویو شوگا
ا.ت رو بغل کردم و اشکاش و پاک کردم....اعضا انقدر محو ما شده بودن که اشکشون در اومد....
شوگا: دورت بگردم برو لباست و عوض کن بیاااا....
ا.ت: باشی....
ا.ت رفت بالا....یه آخیش گفتم و برگشتم روب روی اعضا
شوگا: چیههه.....خوب خانواده ایمااا
کوک: واقعا که ما مثل داداشاتیم...
ته: نچ نچ نچ ...
جین: خجالت بکش....
نامجون: من و بگو که اون روزی ۶۰۰ وون به خاطرت دادم....
شوگا: وایییییی.....حسودااا....
اعضا: عههههه
شوگا: بیاید بغلم ببینم...
بعد اعضا اومدن بغلم ....ولی اونا واقعا مثل داداشام بودن...
شوگا: خوب تمومش کنید....جیهوپ و جیمین ....ا.ت که حالش بد نشد؟..
جیمین: نههه...فقط خییلی خسته بود....
جیهوپ: آهان حالت تهوع هم گرفتم
جیمین: واییییی 😧
شوگا: چییی...چرا
جیمین: چون ۱۳ بار دور یه میدون گشتیم.؟
شوگا: 🤯😵💫
ویو ا.ت
رفتم لباسم و عوض کردم (اسلاید دوم)
بعد اومدم پایین
شوگا: واییییی....خدایا ملکه خانم و نگاه کن....
ا.ت: شوگااا
شوگا: جونم قربونت برم ....
ته: آخییییی...نگا کن عشقم و آخه...
جین: ته
ته: هوم
جین: ا.ت برای ما هم هستااا
ته: آهان
کوک: آهان و درد یه ساعته ....
ا.ت: وایسا ببینم اونجا چه خبره...
جیمین: دارت سر تو دعوا میکنن...
ا.ت: آهان....وایییی
شوگا: چی شدی عشقم....خوبی؟ چیزی میخوای
ا.ت: 😆...هیچی نیس فقط یه لگد ریز بود.
جیهوپ: طفلک بچم خیییلی ذوق زده شده بود سر این جشن برای همین داره لگد و جفتک میندازه
همه: 🤣🤣
شوگا: واییی....جیهوپ خدا نکشه ترو...خوب قربونت برم بیا کادو هارو باز کنیم....
رفتم کادو هارو باز کردم تا اینکه یه چیزی دیدم
ا.ت: واییییییی.....شوگاااا...این برای منه چقدر خوشگله این گردنبند...
یه گردنبند بهد که به بچه تو بغل به فرشته خوابیده بود...
شوگا: این تویی...اینم بچمون
ا.ت: پس تو و اعضا کجان....
شوگا: توی قلبت.....کادوی بعدی رو باز کن
ا.ت: از دست تو....
کادوی بعدی رو باز کردم دیدم که یه تابلوی یه بزرگ هست که من و شوگا و اعضاییم.... یه تابلوی خالی هم بود
ته: اون یکی برای زمانیه که بچه به دنیا بیاد و نه نفره بریم عکس بگرییم
ا.ت: مرسی....خیییلی قشنگن 🥲🥲
کوک: نبینم خواهرم گریه کنه ها
ا.ت: باشه.....
آجوما: شام آمادسسس
ا.ت: وایییی..آجوما چرا انقدر زحمت کشیدی عجب میزی...
آجوما: تازه بزار بچه به دنیا بیاد ....یه کاری کنم که هیچ مادر بزرگی نکرده
ا.ت: قطعا باید به بچم باید یاد بدم که به همچین مادر بزرگی افتخار کنه...
اجوما: 😚🥰
*پرش زمانی به یک ساعت بعد*
..
ا.ت رو بغل کردم و اشکاش و پاک کردم....اعضا انقدر محو ما شده بودن که اشکشون در اومد....
شوگا: دورت بگردم برو لباست و عوض کن بیاااا....
ا.ت: باشی....
ا.ت رفت بالا....یه آخیش گفتم و برگشتم روب روی اعضا
شوگا: چیههه.....خوب خانواده ایمااا
کوک: واقعا که ما مثل داداشاتیم...
ته: نچ نچ نچ ...
جین: خجالت بکش....
نامجون: من و بگو که اون روزی ۶۰۰ وون به خاطرت دادم....
شوگا: وایییییی.....حسودااا....
اعضا: عههههه
شوگا: بیاید بغلم ببینم...
بعد اعضا اومدن بغلم ....ولی اونا واقعا مثل داداشام بودن...
شوگا: خوب تمومش کنید....جیهوپ و جیمین ....ا.ت که حالش بد نشد؟..
جیمین: نههه...فقط خییلی خسته بود....
جیهوپ: آهان حالت تهوع هم گرفتم
جیمین: واییییی 😧
شوگا: چییی...چرا
جیمین: چون ۱۳ بار دور یه میدون گشتیم.؟
شوگا: 🤯😵💫
ویو ا.ت
رفتم لباسم و عوض کردم (اسلاید دوم)
بعد اومدم پایین
شوگا: واییییی....خدایا ملکه خانم و نگاه کن....
ا.ت: شوگااا
شوگا: جونم قربونت برم ....
ته: آخییییی...نگا کن عشقم و آخه...
جین: ته
ته: هوم
جین: ا.ت برای ما هم هستااا
ته: آهان
کوک: آهان و درد یه ساعته ....
ا.ت: وایسا ببینم اونجا چه خبره...
جیمین: دارت سر تو دعوا میکنن...
ا.ت: آهان....وایییی
شوگا: چی شدی عشقم....خوبی؟ چیزی میخوای
ا.ت: 😆...هیچی نیس فقط یه لگد ریز بود.
جیهوپ: طفلک بچم خیییلی ذوق زده شده بود سر این جشن برای همین داره لگد و جفتک میندازه
همه: 🤣🤣
شوگا: واییی....جیهوپ خدا نکشه ترو...خوب قربونت برم بیا کادو هارو باز کنیم....
رفتم کادو هارو باز کردم تا اینکه یه چیزی دیدم
ا.ت: واییییییی.....شوگاااا...این برای منه چقدر خوشگله این گردنبند...
یه گردنبند بهد که به بچه تو بغل به فرشته خوابیده بود...
شوگا: این تویی...اینم بچمون
ا.ت: پس تو و اعضا کجان....
شوگا: توی قلبت.....کادوی بعدی رو باز کن
ا.ت: از دست تو....
کادوی بعدی رو باز کردم دیدم که یه تابلوی یه بزرگ هست که من و شوگا و اعضاییم.... یه تابلوی خالی هم بود
ته: اون یکی برای زمانیه که بچه به دنیا بیاد و نه نفره بریم عکس بگرییم
ا.ت: مرسی....خیییلی قشنگن 🥲🥲
کوک: نبینم خواهرم گریه کنه ها
ا.ت: باشه.....
آجوما: شام آمادسسس
ا.ت: وایییی..آجوما چرا انقدر زحمت کشیدی عجب میزی...
آجوما: تازه بزار بچه به دنیا بیاد ....یه کاری کنم که هیچ مادر بزرگی نکرده
ا.ت: قطعا باید به بچم باید یاد بدم که به همچین مادر بزرگی افتخار کنه...
اجوما: 😚🥰
*پرش زمانی به یک ساعت بعد*
..
۲.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.