street dancer p¹⁰
ات ویو:
دیگه نتونستم چسامو از شدت درد باز نگه دارم و کم کم سیاهی....
جیمین ویو:
عصابم بهم ریخت.....نفهمسدم دارم چسکار میکنم.....فاک....فاکککک
_در سالن نشیمن_
اجوما:پ.پسرم...ح..حال..
جیمین:اجوما لطفا هیچی نگید...[داد]
اجوما:چ..چشم..
پ.ج:سلام پسرم
جیمین:سلام بابا...[رک]
پ.ج:چیزی شده...؟
جیمین:ن..نه
پ.ج:هوم...ببین...جیمین امشب مهمونیم خونه اقی کیم....پسرش کیم تهیونگ همسن توعه....
جیمین:من کع قرار نیست بیام..؟
پ.ج:پسرم تو اصل کاری هستی...ت. باید بیای...
جیمین:ولی بالا
پ.ج:روحرف من حرف نزن....همین که گفتم....
_و با قدمای بلند عمارت رو ترک کرد_
جیمین:تو.ف ت. اسن شانس...عح.....
اجوما:ا..
جیمین:اجوما از اون دختر چشم برندار
_و کتشو زرداشت و رفت بیرون_
آجوما:وای ات...
_اجوما ترسان و حیران رفت ت اتاق_
اجوما:ات...هعی اتتت[داد]
ات:...
اجوما:اتتتتتت...هعععی
ات:آ..آجوما.[صدای ضعیف]
اجوما:ات..هعی ات..خخوبیییی؟
ات:ن....نه[صدای ضغیف]
اجوما:پاشو...پاشو دخترم..
_اجوما به ات کمک کرد که بلند شه و ات رفت حموم و بعدش هم لباس راحتی پوشید و رفت اتاقش کپید_
ات ویو:
خواب بودم که یهو...
خماریی
دیگه نتونستم چسامو از شدت درد باز نگه دارم و کم کم سیاهی....
جیمین ویو:
عصابم بهم ریخت.....نفهمسدم دارم چسکار میکنم.....فاک....فاکککک
_در سالن نشیمن_
اجوما:پ.پسرم...ح..حال..
جیمین:اجوما لطفا هیچی نگید...[داد]
اجوما:چ..چشم..
پ.ج:سلام پسرم
جیمین:سلام بابا...[رک]
پ.ج:چیزی شده...؟
جیمین:ن..نه
پ.ج:هوم...ببین...جیمین امشب مهمونیم خونه اقی کیم....پسرش کیم تهیونگ همسن توعه....
جیمین:من کع قرار نیست بیام..؟
پ.ج:پسرم تو اصل کاری هستی...ت. باید بیای...
جیمین:ولی بالا
پ.ج:روحرف من حرف نزن....همین که گفتم....
_و با قدمای بلند عمارت رو ترک کرد_
جیمین:تو.ف ت. اسن شانس...عح.....
اجوما:ا..
جیمین:اجوما از اون دختر چشم برندار
_و کتشو زرداشت و رفت بیرون_
آجوما:وای ات...
_اجوما ترسان و حیران رفت ت اتاق_
اجوما:ات...هعی اتتت[داد]
ات:...
اجوما:اتتتتتت...هعععی
ات:آ..آجوما.[صدای ضعیف]
اجوما:ات..هعی ات..خخوبیییی؟
ات:ن....نه[صدای ضغیف]
اجوما:پاشو...پاشو دخترم..
_اجوما به ات کمک کرد که بلند شه و ات رفت حموم و بعدش هم لباس راحتی پوشید و رفت اتاقش کپید_
ات ویو:
خواب بودم که یهو...
خماریی
۲۰.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.