『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
Part 14
فکر کنم از حرفم ناراحت شد
ولی خب من چیکار کنم
وقتی رفتم تو نزدیک بود سکته کنم
یوری مثل برق آمد طرفم
یوری : ای دختره ی .... چرا نیومده بودی ؟
آنا :چ......
تا آمدم حرف بزنم ...... زد تو سرم -_-
آنا : آخ چرا می. زنی ؟
یوری : تا تو باشی منو آنقدر نگران نکنی ... ااا راستی تلفن شرکت خیلی زنگ خورد
آنا: خب چرا زود تر نگفتیی ؟
سری دویدم که تا به تلفن رسیدم دوباره زنگ خورد
انا : بله
....:...
آنا : واقعا !
....:......
آنا :چشم چشم
سری رفتم سمت اتاق رییس کیم در زدم
رییس کیم :بیا تو
سری رفتم تو دیدم تهیونگ هم نشسته و با هم دارن به یک موضوع فکر می کنم
رییس کیم : آنا کاری داشتی
آنا : بله رییس کیم شرکت ..... می خوان باهامون هم کاری کنن و نصف سهام ما رو بخرن
رییس کیم :واقعا!
آنا : بله و تا یک ساعت دیگه هم می خوان بیان که باهاتون جلسه بزارن
________________________________________________
شرطا
چون می دونم شرطا انجام نمیشه برای همین شرط نمی زارم (: مرسی که خوندی 🙃
Part 14
فکر کنم از حرفم ناراحت شد
ولی خب من چیکار کنم
وقتی رفتم تو نزدیک بود سکته کنم
یوری مثل برق آمد طرفم
یوری : ای دختره ی .... چرا نیومده بودی ؟
آنا :چ......
تا آمدم حرف بزنم ...... زد تو سرم -_-
آنا : آخ چرا می. زنی ؟
یوری : تا تو باشی منو آنقدر نگران نکنی ... ااا راستی تلفن شرکت خیلی زنگ خورد
آنا: خب چرا زود تر نگفتیی ؟
سری دویدم که تا به تلفن رسیدم دوباره زنگ خورد
انا : بله
....:...
آنا : واقعا !
....:......
آنا :چشم چشم
سری رفتم سمت اتاق رییس کیم در زدم
رییس کیم :بیا تو
سری رفتم تو دیدم تهیونگ هم نشسته و با هم دارن به یک موضوع فکر می کنم
رییس کیم : آنا کاری داشتی
آنا : بله رییس کیم شرکت ..... می خوان باهامون هم کاری کنن و نصف سهام ما رو بخرن
رییس کیم :واقعا!
آنا : بله و تا یک ساعت دیگه هم می خوان بیان که باهاتون جلسه بزارن
________________________________________________
شرطا
چون می دونم شرطا انجام نمیشه برای همین شرط نمی زارم (: مرسی که خوندی 🙃
۶.۱k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.